العمدة فی اعداد العدّة للجهاد فی سبیل الله” ( امارت و فرماندهی ) ( قسمت پنجم )
مؤلف: شیخ عبدالقادر عبدالعزیز (فک الله اسره)
مترجم: ا . رضایی
ارائه دهنده : احسان هورامی ( دانشجوی علوم سیاسی )
تذکر: طائفه منصوره چه کسانی هستند؟
اکثر پیشوایان ما معتقدند که طائفه منصوره عالمان و اهل حدیث هستند. همانطور که بخاری و احمد بنحنبل گفتهاند. اما براین گفته اشکال وارد است چون پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمودهاند: «این دین پابرجاست به وسیله کسانی که برای آن جهاد میکنند.» و دیگر روایاتی که با صراحت بیان میکند که جهاد یکی از ویژگیهای این طائفه است مانند روایت جابر بن عبد الله و عمران بن حصين ويزيد بن الأصم از معاويه و عقبة بن عامر.
پس امکان ندارد این طایفه فقط از علما باشند بلکه آنها اهل علم و جهاد هستند، و به همین خاطر است که نووی اقوال بخاری و احمد و بقیه را ذکر میکند سپس میگوید: «و احتمالاً این طائفه به صورت پراکنده در میان مؤمنان باشند. برخی از آنها مبارزان شجاع و برخی عالـمان و کسانی هستند که علم حدیث میدانند و برخی زاهد هستند و برخی امر به معروف و نهی از منکر میکنند. و برخی سایر کارهای خیر را انجام میدهند. و لازم نیست که همه دور هم جمع باشند. بلکه آنها در گوشه و کنار زمین پراکنده هستند.[۱]
همچنین شيخ الإسلام ابن تيميه : در فتوایش به مبارزه با تاتارهایی که شهادتین میگفتند ولی به غیر شرع و قانون خدا حکم میکردند. اشاره کرده است که براستی اهل جهاد مستحقترینِ مردم هستند به اینکه از طائفه منصوره به شمار آیند آنجا که فرمود: «اما گروهی که در شام و مصر هستند، و الان در حال قتال در راه اسلاماند، از مستحقترینِ مردم هستند به اینکه از طائفه منصوره به شمار آیند، طائفهای که پیامبر صلی الله علیه وسلم آن را در احادیث صحیح و گسترده ذکر فرموده است: «همچنان گروهى از امت من بر دين خدا استوار خواهد ماند و مخالفت مخالفان به آنها ضرري نخواهد رساند تا اينكه قيامت فرا رسد و آنان همچنان بر حق هستند» و در روایت مسلم«لا يزال أهل الغرب»[۲] آمده است.
بدون شک علمایی که به علمشان عمل میکنند، اولین افرادی هستند که در این طائفه وارد میشوند و بقیه مردم از مجاهدین و سایر افرادی هستند که پیرو آنانند.
آنچه باعث شد که سلف، آن طائفه نجات یافته را علما بدانند این بود که در آن هنگام میان مسلمانان در انجام فریضه جهاد خلافی نبود. و خط مقدم جهاد، مملوء از سرباز بود و نیروهای عظیم روانه سرزمینهای جنگ بودند، در زمان آنان بیشترین چیزی که در دین خلل وارد میکرد بدعتها و گمراهیهای بزرگ بود و شیران این میدان، علما بودند.
اما امروز ما نیازمند تلاش علما و مجاهدین هستیم، هر کدام در میدان مخصوص به خود، باید تلاش کنند. پس دین فقط توسط علم یا فقط به وسیله جهاد برپا نمیشود، بلکه باید هر دو با هم باشند.
خداوند ﻷ میفرماید: (لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ مَـنْ يَنْصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ) حدید ۲۵
«ما پيغمبران خود را همراه با دلائل متقن و معجزات روشن (به ميان مردم) روانه كردهايم، و با آنان كتابهاي (آسماني و قوانين) و موازين (شناسائي حق و عدالت) نازل نمودهايم تا مردمان (برابر آن در ميان خود) دادگرانه رفتار كنند. و آهن را پديدار كردهايم كه داراي نيروي زياد و سودهاي فراواني براي مردمان است. هدف (از ارسال انبياء و نزول كتب آسماني و همچنين آفرينش وسائلي چون آهن) اين است كه خداوند صلی الله علیه وسلم بداند چه كساني او را و فرستادگانش را بگونهي نهان و پنهان (از ديدگان مردمان) ياري ميكنند. خداوند نيرومند و چيره است.»
شیخ الاسلام ابنتیمیه گفته است: «دین برپا نخواهد شد مگر به وسیله قرآن و میزان و آهن، کتابی که مایه هدایت باشد و آهنی که او را یاری دهد.» به وسیله کتاب علم و دین برپا میشود، به وسیله میزان حقوق مربوط به قراردادهای مالی و به وسیله آهن حدود برپا میشود. همچنین گفته است شمشیر مسلمانان کتاب خدا و سنت پیامبر صلی الله علیه وسلم را یاری میدهد. همانطور که جابر بنعبدالله گفت: پیامبر صلی الله علیه وسلم ما را امر کرد که با شمشیرها به کسی که از کتاب خدا خارج شود، ضربه بزنیم. همچنین گفت: به راستی قوام دین به وسیله کتاب هدایت کننده و آهن یاری دهنده است. همانطور که خداوند ذکر فرمود.
به همین دلیل میتوانیم بگوییم طائفه منصوره آن طائفه مجاهد پیرو منهج شرعی مستقیم است. منهج اهل سنت و جماعت، و انشاءالله در مسئله «أصول الإعتصام بالكتاب والسنة» نشانههای این منهج و روش را ذکر خواهم کرد.
تذکر: آیا فرقه ناجیه همان طائفه منصوره است؟
در بیشتر کتب عقیده آمده است که فرقه ناجیه (اهل سنت و جماعت) همان طائفه منصوره است. (برای مثال به باب آخر از کتاب عقیده واسطیه نوشته ابنتیمیه نگاه کنید و همچنین مقدمه کتاب معارج القبول نوشته حافظ حکمیو…) به نظر من واژههای فرقه و طائفه مترادف نیستند، بلکه طائفه جزئی از فرقه است. و طائفه منصوره جزئی یا گروهی از فرقه ناجیه هستند که بر منهج و اعتقاد صحیح میباشند و قائم و برپا هستند برای یاری و نصرت دین، بوسیله علمشان یا بوسیله جهادشان. و همچنین میگوییم «المجدد» یکی از افراد طائفه منصوره است که در زمان خود مهمترین واجبات دین را برپا میدارد، و بنا به قول جمهور علما، المجدد تنها یک فرد واحد است. و دلیلم آن چیزیست که در زیر میآید ..
- خداوند میفرماید: (فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ) توبه ۱۲۲
«بايد كه از هر قوم و قبيلهاي، عدّهاي بروند (و در تحصيل علوم ديني تلاش كنند) تا با تعليمات اسلامي آشنا گردند.»
پس این آیه بین فرقه و طائفه فرق قائل شده و بیان کرده است که طائفه جزئی از فرقه است و اینکه طائفه جزء برپا کننده علم و جهاد در فرقه میباشد. همانگونه که در تفسیر این آیه آمده است (مراجعه کنید به تفسیر ابنکثیر)
- علم و جهاد از مهمترین صفات طائفه منصوره هستند، اصل مشروعیت آن دو در این است که هر دو فرض کفایه هستند، واجب است که برخی از فرزندان امت آن دو را برپا کنند. و این افراد برپا کننده علم و جهاد همان طائفه منصوره هستند.
- گفتههای ائمه حدیث مانند بخاری و احمد که بیان کردهاند که این طائفه، اهل حدیث یا اهل علم هستند. همانطور کـه بخاری در کتاب «الاعتصام» بابی را در این مورد باز کـرده است. با اشاره به این فرقهها، تمام کسانی که اهل سنت هستند لزوماً اهل حدیث نیستند. آنچه از نووی در مورد طائفه نقل شد (امام احمدبنحنبل که گفته است: اگر اهل حدیث نباشند، نمیدانم چه کسانی هستند. قاضی عیاض گفته است: منظور احمد اهل سنت و جماعت و تمام کسانی است که به مذهب اهل حدیث معتقد هستند.) و همچنین قول قاضی عیاض که میگوید، «اهل حدیث یعنی همان اهل سنت و جماعت»، صحیح نیست، مگر اینکه تعمیم داده باشد. چنانچه در این قولش اشاره و تصریح کرد «کسی که معتقد به مذهب اهل حدیث باشد.» پس لازم است که عوام مردم تابع علمایشان باشند. چون علما همان اولیالامر مذکور در این قول خداوند هستند.
(أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ) نساء ۵۹
« از خدا (با پيروي از قرآن) و از پيغمبر (خدا محمّد مصطفي با تمسّك به سنّت او) اطاعت كنيد، و از كارداران و فرماندهان مسلمان خود فرمانبرداري نمائيد (مادام كه دادگر و حقّگرا بوده و مجري احكام شريعت اسلام باشند.)»
و واضحتر از آن خداوند میفرماید: (وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ) نساء ۸۳
«اگر اين گونه افراد، سخن گفتن در اينباره را به پيغمبر و فرماندهان خود واگذارند (و خبرهائي را كه ميشنوند فقط به مسؤولان امور گزارش دهند) تنها كساني از اين خبر ايشان اطّلاع پيدا ميكنند كه اهل حلّ و عقدند و آنچه بايست از آن درك و فهم مينمايند.»
در این آیه خداوند علما را نام نهاده است به اولیالامر، (آنان کسانی هستند که آنچه بايست از آن درك و فهم مينمايند.) و این دلیلی است بر اولیالامر بودن علما و در آن اشارهایست بر وجوب پیشوا قراردان آنها. همانطور که حدیث «قبض علم» نیز این اشاره وارد شده است. پس عوام تابع علما هستند.
خداوند میفرماید: (يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ) اسراء ۷۱
«روزي همهي انسانها را همراه با نامهي اعمالشان فرا ميخوانيم.»
و اهل سنت و جماعت تابع علمایشان هستند، علمایی که طائفه منصوره هستند و جایگاه پیامبر صلی الله علیه وسلم را در امت برپا نگه داشتهاند. پس اگر گفته شود اهل سنت (فرقه ناجیه)، طائفه منصوره هستند به خاطر وابستگی این دو به یکدیگر است .. وگرنه طائفه گروهی خاصتر از فرقه میباشد .. والله تعالی اعلم.
و مقصود این است که تمام مسلمانان تلاش کنند در زمره این طائفه منصوره قرار گیرند، طائفهای که به منظور یاری دین با علم و جهاد، به پا خواستهاند.
خداوند میفرماید: (وَفِي ذَلِكَ فَلْيَتَنَافَسِ الْمُتَنَافِسُونَ) مطففین ۳۶
«مسابقهدهندگان بايد براي به دست آوردن اين (چنين شراب و ساير نعمتهاي ديگر بهشت) با همديگر مسابقه بدهند و بر يكديگر پيشي بگيرند.»
با این حال طائفه، فرقه را به طور کامل شامل میشود، و این در آخرالزمان است .. آن هنگام که مؤمنان به سوی شام میروند، و عیسی بنمریم برای کشتن دجال برآنها نازل میشود، همانگونه که در احادیث صحیح آمده است. در این مورد روایاتی که ذکر کردم نشان میدهد، طائفه منصوره در شام یا بیت المقدس هستند.[۳] و این برای تمام طائفه صدق میکند، اما قبل از این زمان طائفه منصوره در شام و سایر جاها خواهند بود.[۴] والله تعالى أعلم
تذکر: در مورد مهمترین واجبات طائفه منصوره در این زمان ..
از بزرگترین واجبات طائفه منصوره در این زمان، جهاد با حاکمان مرتد است. آن کسانی که شرع و قوانین خداوند را تغییر دادند و بر مسلمانان با این قوانین وضع شدهی کفری حکم میکنند.
خداوند میفرماید: (أَفَحُكْمَ الْجَاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ) مائده ۵۰
«آيا (آن فاسقان از پذيرش حكم تو بر طبق آنچه خدا نازل كرده است سرپيچي ميكنند و) جوياي حكم جاهليّت (ناشي از هوي و هوس) هستند.»
ابنکثیر در تفسیر این قول خداوند میگوید: «خداوند متعال، مذمت میکند کسی را که از حکم او سبحانه و تعالی که مشتمل بر تمام خیرها و باز دارنده از تمام شرهاست، خارج شود و به سمت چیزهایی غیر از آن، که ناشی از هوی و آروزها و اصطلاحاتی است که مردم بدون دلیل از شرع الله وضع میکنند، منحرف شود .. تا آنجا که میگوید، کسی که این کار را انجام دهد کافر است و کشتن او واجب میگردد .. تا اینکه به حکم خدا و رسولش برگردد. و به غیر از آن دو، داوری نمیکند .. چه در موارد کوچک و چه بزرگ.»
و بیشتر علمای معاصر بر این کلام ابنکثیر تعلیق نوشتهاند و روشن ساختهاند که این حال حاکمانی است که در حال حاضر طبق قوانین وضعی از سوی بشر، میان مردم داوری میکنند.
شيخ احمد شاكر گفته است: «آیا با این وجود در شرع خدا جایز است که، مسلمانان در سرزمین خود حکم کنند به قانونی که از قانون اروپاییان مشرک و ملحد برگرفته شود؟ بلکه نظرات و آرزوهای باطل در آن قانونگذاری داخل شده است. کـه هرگونه کـه بـخواهد، قـانون را تغییر میدهند و عوض میکنند و اصلاً برایشان مهم نیست که وضع کننده آن با شرع و برنامه اسلام موافق است یا مخالف؟ تا آنجا که گفته است: به روشنی آفتاب واضح است که این قوانین ساخته دست بشر، کفر آشکاری است که ابهامی در آن نیست. و برای کسی که به اسلام منتسب باشد ـ هرکسی که باشد ـ در عمل به این قوانین کفری، یا خضوع در برابر آن یا اقرار به آن، هیچ عذری وجود ندارد.»[۵]
علامه محمد حامد الفقي، با تعلیق بر کلام ابنکثیر : میگوید: «از این بدتر کسی است که سخن غربیها را به عنوان قانون برگیرد و براساس آنها در مورد خون و ناموس و اموال مردم داوری کند، و آن را بر کتاب خدا و سنت پیامبر صلی الله علیه وسلم پیش بیندازد. پس او مادامیکه بر آن اصرار ورزد، و به حکم خداوند متعال برنگردد، بدون شک کافر و مرتد است. و این که چه نامی بر خود بنهد و نماز بخواند و روزه بگیرد و به حج برود هیچ نفعی به او نمیرساند.»[۶]
و شیخ محمد بن ابراهیم آل شیخ، مفتی سابق سعودی، میگوید: براستی که حکم کردن به غیرِ آن چه خداوند نازل فرموده است در شش صورت کفر اکبر است و انسان را از اسلام خارج میکند .. در مورد پنجم خیلی دقیق وضعیت فعلی مسلمانان را بیان میکند و در آن میگوید: «و این بزرگترین و شاملترین و آشکارترین حالت عناد با شرع الله و تکبر در برابر احکامش است. و دشمنی با خداوند و پیامبرش میباشد و به طور کامل شبیهسازی و تقلیدی است از دادگاهای شرعی، در تهیه و عرضه و کشف و ریشهیابی، سرزنش و تشکیل، تنوع و داوری و الزام آوری، مراجع و اسناد و مدارک .. پس همانطور که در هر دادگاه شرعی، منابع اقتباس شده و مشتق شده وجود دارد که همگی برگرفته از کتاب خدا و سنت پیامبرش است. پس مرجع این دادگاهها عبارت است از:
این قوانین، قوانینی هستند تلفیق شده از قانونهای مختلف و زیادی مانند قانون فرانسه و قانون آمریکا و قانون بریتانیا و… و همچنین تلفیقی هستند از قوانین مذهب برخی از مبتدعین منتسب به شریعت اسلام .. این چنین دادگاههایی امروزه در سرزمینهای اسلامی به طور کاملا مهیا شدهاند و درهای آن همواره باز است و مردم پشت سر هم (دسته دسته) به سوی آن میروند. حکام بینشان حکم میدهند به آنچه که مخالف حکم قرآن و سنت است .. کسی که این قوانین را محکمه میگیرد، به آن التزام دارد و با آن، برایشان تصمیم میگیرد و آن را برایشان اجباری میکند .. پس آیا کفری بالاتر از این کفر، و ناقضی برای شهادت به «محمد رسول الله» بالاتر از این ناقض وجود دارد.»[۷]
این برخی از اقوال اهل علم در مورد این احکام بود. و در جایی دیگر به تفصیل در مورد این مسئله بحث خواهیم کرد.
اما در مورد واجبات مسلمانان در مقابل این حکام مرتد، همانطور که قاضیعیاض گفته است: «پس اگر کفری از او سر زد، و شرع خدا را تغییر داد و از حکم ولایت خارج شد، اطاعت از او ساقط میشود و بر مسلمانان واجب میشود بر علیه او قیام کنند. و او را خلع کنند و اگر برایشان میسر بود، امامیعادل برای خود قرار دهند. و اگر نصب امام عادل برایشان امکان پذیر نبود، واجب است جهت خلع کافر قیام کنند. و برای امام مبتدع قیام واجب نیست مگر زمانیکه مطمئن باشند قدرت غلبه بر او را دارند. اگر ثابت شد در برابر او ناتوان هستند واجب نیست قیام کنند، بلکه باید مسلمان از آن دیار هجرت کند و همراه با دینش از آنجا فرار کند.»
قبلاً نیز کلام شیخ الاسلام ابنتیمیه را ذکر کردم که میگوید: «خود را آماده کردن برای جهاد، با آماده سازی نیرو و اسبهای جنگی در زمان ناتوانی در جهاد واجب است. چون آن چیزی که واجب جز به وسیله آن انجام نگیرد، خود واجب میشود.» و نیز به دلیل قول خداوند میفرماید:
(وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ) انفال ۶۰
«براي (مبارزهي با) آنان تا آنجا كه ميتوانيد نيروي (مادي و معنوي) آماده سازيد.»
پس در حال حاضر آماده شدن برای جهاد با این مرتدین از واجبترین واجبات است، و به راستی مملکتی اسلامی و صالح برای هجرت وجود ندارد، اگر هم وجود داشته باشد هجرت کردن برای بیشتر مسلمانان به دلیل شرایط خاصی که برآنها و سرزمین و حکومتشان حاکم است امکانپذیر نیست.
این برخی از آن چیزهایی بود که از بزرگترین واجبات طائفه منصوره در این زمان به شمار میآمد.
به نظر من خطر این مسئله یعنی همان وجوب جهاد با حاکمان کافری که به غیر شریعت اسلام حکم میکنند، برابری میکند با جریان رده که بعد از وفات پیامبر صلی الله علیه وسلم روی داد. چون این مسئله جمعیت زیادی از مسلمانان و فرزندانشان را تهدید به مرتد شدن میکند. آن زمانی که فرزندان این امت با فسادی که به آن گرفتارند به حال خود رها شوند و فساد حاکمان و تغییردادن قوانین و مفاهیم اسلام و اشاعه اعمال غیراخلاقی در بین مسلمانان، همه اینها تهدیدهای بزرگی برای مرتد شدن مسلمانان به شمار میآید. اگر صحابه امروز زنده بودند یکی از بزرگترین کارهایشان، جهاد و قتال در برابر این حاکمان مرتد بود. و این مسئله بسیار بزرگتر و عظیمتر از فتنه «خلق قرآن» است.
چیزی که من از منتسبین به علم شرعی در این زمان میبینم، اینست که کسی از این مسئله حرفی نمیزند. نه مسلمانان را از جهاد باز میدارند و نه به آن تشویق میکنند. اگر با چیزی که من میبینم، با خداوند ملاقات شود، حتماً خداوند متعال ناراضی خواهد بود.
خداوند میفرماید: (إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنْزَلْنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَالْهُدَى مِنْ بَعْدِ مَا بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْكِتَابِ أُولَئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَيَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ * إِلَّا الَّذِينَ تَابُوا وَأَصْلَحُوا وَبَيَّنُوا فَأُولَئِكَ أَتُوبُ عَلَيْهِمْ وَأَنَا التَّوَّابُ الرَّحِيمُ) بقره ۱۶۰ ـ ۱۵۹
«بيگمان كساني كه پنهان ميدارند آنچه را كه از دلائل روشن و هدايت فرو فرستادهايم، بعد از آن كه آن را براي مردم در كتاب (تورات و انجيل) بيان و روشن نمودهايم، خدا و نفرينكنندگان (چه از ميان فرشتگان و چه از ميان مؤمنان انس و جان)، ايشان را نفرين ميكنند (و خواستار طرد آنان از رحمت خدا خواهند شد.) مگر كساني كه توبه كنند (از كتمان حق) و به اصلاح (حال خود و جبران مافات) بپردازند و (آنچه را كه از اوصاف پيغمبر و اسلام و ديگر حقائق ميدانستند و پنهان ميكردند) آشكار سازند. چه توبهي چنين كساني را ميپذيرم و من بسي توبهپذير و مهربانم.»
و از علما خواسته شده است در این اوضاع و احوال، قبل از آنکه مورد بازخواست قرار گیرند، حق را برای مردم بیان کنند.
خداوند میفرماید: (قُلْ تَعَالَوْا أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ) انعام ۱۵۱
«بگو: بيائيد چيزهائي را برايتان بيان كنم كه پروردگارتان بر شما حرام نموده است.»
پس از علما خواسته شده است مردم را دعوت کنند، تا حق را از باطل بشناسند. قرطبی در تفسیرش میگوید: همچنین بر تمام عالمان بعد از پیامبر واجب است که حق را به مردم برسانند و آنچه را که خداوند بر آنها حرام گردانیده است، مشخص سازند.
خداوند میفرماید: (لَتُبَيِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ وَلَا تَكْتُمُونَهُ) آل عمران ۱۸۷
«براي مردمان آشكار سازيد و توضيح دهيد و آن را كتمان و پنهان نسازيد.»
پس تأخیر بیان در وقت نیاز جایز نیست و اگر عالمی بگوید از مردم ترسیدم، خداوند میفرماید:
(أَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ) توبه ۱۳
«آيا از ايشان ميترسيد (و به جنگ آنان نميرويد؟) در صورتي كه سزاوارتر آن است كه از خدا بترسيد (و از كيفر نافرماني او بهراسيد) اگر واقعاً ايمان داريد (و مؤمنان راستين هستيد.)»
این مطالب در حق علمایی بود که در مقابل حاکمان مرتد سکوت کردهاند. پس حال کسانی که در مقابل این حکام تنازل کردهاند، یا به حکومتشان راضی شدهاند، یا آنها را یاری میدهند، باید چگونه باشد.
خداوند میفرماید: (وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ) مائده ۵۱
«هركس از شما با ايشان دوستي ورزد (و آنان را به سرپرستي بپذيرد) بيگمان او از زمرهي ايشان بشمار میآید.»
[۱]– صحيح مسلم با شرح نووی ج ۱۳ ص ۶۷
[۲]– مجموعه فتاوى ج ۲۸ ص ۵۳۱٫
[۳]– حديث ابو امامه
[۴]– به كلام صاحب كتاب «فتح المجيد شرح كتاب التوحيد» نگاه شود در شرح حديث طائفه (چاپ أنصار السنة ص ۲۷۸
[۵]– «عمدة التفسير مختصر تفسير» ابن كثير از احمد شاكر ـ چاپ دار المعارف ج ۴ ص ۱۷۳ ـ ۱۷۴
[۶]– كتاب «فتح المجيد شرح كتاب التوحيد»، چاپ انصار السنة هامش ص ۳۹۶
[۷]– رسالهی تحكيم قوانين