
مولوی عبدالحمید اسماعی زهی خطیب مسجد مکی زاهدان کلکسیونی از تضاد
به قلم: آغسار تورکمن
در میان مردم ما ضرب المثلی هست که می گوید: هر ملا اوز بیلننی اوقییر/ هر ملایی، آنچه که خود یاد دارد، می خواند. زمانی که سخنان مولوی عبدالحمید را بررسی می کنیم به راحتی متوجه تضاد در این سخنان و موضع گیری ها می شویم و هر طالب علمی می داند که اینهمه تضاد در فروع و سخنان، ناشی از فساد در اصول است. یعنی شخص در اصول مشکل دارد به همین دلیل است که اینهمه تضاد را در سخنانش مشاهده می کنیم؛ اما قضیه ی خطیب مسجد مکی زاهدان علائم دیگری را نیز نشان می دهد!
به عنوان مثال مولوی عبدالحمید در ۹دی ۱۴۰۱ش به صراحت می گوید:”اعتقادی به بودن عالم اسلامی در رأس کار ندارم… عالم برگردد به وظیفه خودش … ” حتی در نمایندگی شوراهای مختلف هم مثال می آورد که نباید عالم باشد بلکه یک دانشگاهی برود و..
با آنکه مولوی عبدالحمید یک خطیب است و هرگز نمی تواند در جایگاه عالم و اهل علم قرار گیرد با این وجود منظورش این است که اهل علم نیز مثل خودش به خطبه و آداب حیض و نفاس و دستشوئی و طهارت و البته سخن گفتن بدون تخصص در هر زمینه ای بپردازند اما مسائل مهم چون حاکمیت و مسندهای مهم حکومتی و اجتماعی و فرهنگی و … را به کسانی غیر از اهل علم شرعی بسپارند! و حاکمیتهایی چون امارت اسلامی افغانستان یا هر حاکمیتی بر اساس قوانین شریعت الله که نیاز به متخصصین در این قوانین دارد نزد او باطل هستند! اما حاکمیت دیگران خوب است!!
بدون شک این مولوی باید بداند که سید شریف جرجانی ترکستانی که در سال ۸۱۶ق وفات کرده در شرح خود بر کتاب المواقف قاضي عضد الدين الايجي می گوید: جمهور فقها و اهل علم بر آنند که اهل امامت و کسی که شایسته و مستحق رهبر شدن دارالاسلام است باید در اصول و فروع مجتهد باشد …. تا توانایی داشته باشد دلایل و حجج الهی را اقامه و شبهات را در عقاید دینی حل کند و در مورد مسائل روز نیازی به فتوای دیگران نداشته باشد و خودش در مورد مسائل روز و نوازل و مستحدثه مستقل باشد.”
قضاوت و مسند قوه قضائیه هم به همین شکل است و سایر مناصب هم باید از متخصصین و «اولی الامر» میان مومنین باشند نه دارودسته ی منافقین و سکولار زده ها یا کفار سکولار. این خطیب مسجد مکی زاهدان می داند که در اسلام رهبریت تخصصی است که تنها از عهده ی یک مجتهد بر می آید نه پائنتر از آن، آنهم دکترها و لیسانسه و فوق لیسانسه های سکولار و بی سواد در امور شرعی که خودشان همیشه منبع فساد و مصیبت بوده اند. به همین دلیل است که در خطبههای نماز جمعه دوم دی ۱۴۰۱ می گوید:
“ولی امر به نظر ما و بر اساس اعتقاد اهلسنت نمیتواند امر الله را تعطیل کند… ولایت و ولیامر مسلمین به هر سطحی برسد در چارچوب شریعت اسلام باید عمل کند. هیچ مصلحتی در دنیا بالاتر از مصلحت اسلام نیست. مصلحت نظام باید در چارچوب اسلام باشد. اگر اسلام چیزی را ناجایز کرده، مصلحت نظام نمیتواند آن را جایز کند. ما معتقدیم که ولی امر و حاکم در چارچوب قرآن و سیره اسلام باید باشد و تار مویی نمیتواند از شریعت رد بشود.”
پس این خطیب مسجد مکی آنچه را که می گوید، می داند؛ و تضادهایش به خاطر جهل نیست بلکه آگاهانه دارد با شعور مخاطبین خود بازی می کند و اگر این روزها در «جبهه» ی کفار سکولار جهانی و احزاب سکولار محلی و دارودسته ی منافقین قرار گرفته است به خاطر جهالت نیست بلکه عمداً در این «جبهه» قرار گرفته است و عمداً اینهمه سخنان متضاد را بیان می کند و «عملاً» برای کفر سکولاریسم و حاکمیت تحصیلکرده های سکولار جاهل به دین در مناصب مختلف حکومتی تبلیغ می کند.
امام بیهقی رحمه الله و دیگران از ابن عباس رضی الله عنهما نقل شد کرده اند که رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: مَنْ تَوَلَّى مِنْ أُمَرَاءِ الْمُسْلِمِينَ شَيْئًا فَاسْتَعْمَلَ عَلَيْهِمْ رَجُلًا وَهُوَ يَعْلَمُ أَنَّ فِيهِمْ مَنْ هُوَ أَوْلَى بِذَلِكَ وَأَعْلَمُ مِنْهُ بِكِتَابِ اللهِ وَسُنَّةِ رَسُولِهِ ، فَقَدْ خَانَ اللهَ وَرَسُولَهُ وَجَمِيعَ الْمُؤْمِنِينَ .[۱] کسی که کارگزاری از مسلمین را به کار بگمارد در حالی که می داند در میان مسلمانان کسی هست که شایسته تر از آن و آگاه تر به کتاب خدا و سنت رسولش وجود دارد، به خدا و رسولش و به تمامی مسلمانان خیانت کرده است.”
در اینجا معیار شایستگی برای کسب مناصب حکومتی نزد اهل سنت آگاهترین به کتاب الله و سنت رسول الله صلی الله علیه وسلم است نه ….
آغای اسماعیل زهی : هر بیر اکین اوز وقتنده بیشر/هر محصولی به وقت خودش می رسد. پس روزی می رسد که عقلای ملت بلوچ -همچون سایر ملل بیدار شده- این شعبده بازی ها و بازی با کلمات و عوام فریبی های تو و امثل تو را کنار هم قرار می دهند، آنوقت …
[۱] الحاكم في مستدركه (۴/ ۱۰۴) وقال صحيح الإسناد ، والطبراني في ” المعجم الكبير ” (۱۱/ ۱۱۴) ، / الهيثمي في مجمع الزوائد (۵/ ۲۱۲)/
یک احتمال وجود دارد که مولوی عبدالحمید فکر می کند میتواند سکولاریست ها را با خود همراه کند و شانس خودش را برای جذب آنان امتحان کند. احتمال دوم این است که اساسا درکی از حاکمیت غیر دین بر جان و مال و ناموس مسلمین ندارد. بعید میداند در حاکمیت سکولار کسی متعرض زندگی متدینین شود. اگر احیانا اخباری به گوش او برسد که در فلان کشور غربی کودکان مسلمان را به زور از خانواده خود جدا به زوج های همجنس باز به سرپرستی میدهند پیش خود فکر خواهد کرد این استثنائات محال است در سرزمین های اسلامی اتفاق بیفتد.
شاید هم بتوان گفت او اساسا یک دین گرا نیست بلکه خود را رهبر یک عشیره می داند و دین را ابزاری سیاسی و اجتماعی جهت وحدت عشیره و قدرت رهبر می داند نه یک امر قلبی و الهی.
به نظر من اینها حتی از مذهب حنفی خودشان هم پیروی نمی کنند
کسی که الفبای هر یک از مذاهب اسلامی را متوجه شده باشد هرگز در جبهه کفار سکولار و غیر سکولار بر علیه دارالاسلام قرار نمی گیرد .
مولوی عبدالحمید دهها جای مختلف در مورد مفاسد حکومتهای سکولار و دموکراسی های غربی صحبت کرده ، پس با شما مخالفم که این شخص نمی داند
این شخص می داند اما تابع جو امروز است و بر اساس فضای امروز عوام صحبت می کند هر چند مخالف حرفهای خودش و حتی مذهب خودش باشد .
عوام زدگی یعنی همین