نظر مراجع تقلید شیعه در مورد تصوف و اهل تصوف  و شرکت در مجالس آنها چه هست؟

نظر مراجع تقلید شیعه در مورد تصوف و اهل تصوف  و شرکت در مجالس آنها چه هست؟

به قلم: شیعه علی

ج: قرار بود در ایران فیلمی درباره شمس تبریزی -و ضرورتاً مولوی- ساخته شود. عده‌ای از طلاب حوزه علمیه قم از آیت‌الله مکارم شیرازی و آیت‌الله نوری همدانی خواستند تا تکلیف شرعی فیلم‌سازی درباره این فرقه را روشن سازند. پاسخ این دو به شرح زیر است:

مکارم شیرازی: «با توجه به اینکه این کار سبب ترویج فرقه ضالّه صوفیه می‌شود، شرعاً جایز نیست و باید از آن خودداری کرد.»

نوری همدانی: «این دونفر نامبرده از اعیان صوفیه می‌باشند و ما برای این مطلب مدارک مقتضی از کتاب‌های خودشان داریم. اساساً فرقه صوفیه یکی از فرقه‌های ضاله و مضله می‌باشند که با تشکیلات قطب‌سازی و مرشد بازی به جنگ اسلام ناب که اسلام قرآن و اهل بیت است آمده‌اند و حضرت صادق درباره صوفیه فرموده‌اند انهم اعدائنا یعنی آنها دشمنان ما هستند. ترویج آنها به هر شکلی باشد جایز نمی‌باشد و حرام است.»

از مراجع مختلف شیعه هم سوال می شود که می توان در برنامه ها و تجمعات آنها حضور داشت؟ نگاه شرع مقدس به این ماجرا چگونه است؟

پاسخ  چند مرجع مطرح میان شیعیان جعفری به این سوال، چنین است:

  • آیت الله  سیستانی :جایز نیست.
  • آیت الله مکارم شیرازی :عموم فرق صوفیه دارای انحرافاتی هستند. از آنها و مجالس و محافلشان اجتناب کنید.
  • آیت‌الله  فاضل لنکرانی : عبادتگاه مسلمان مسجد است و رفتن به خانقاه اگر بر این باشد که گمان کند آنجا خصوصیت و شرافتی بر سایر امکنه دارد، صحیح نیست بلکه اگر به این عنوان بروند که آنجا شرعا پایگاه ذکر و مدح و منقبت است حرام می‌باشد. لذا بر عموم مسلمانان است که برای امور عبادی، ‌مذهبی و اعیاد موالید ائمه در مساجد اجتماع کنند که «انما یعمر مساجد الله من آمن بالله» و شما هم در مقابله با این حرکت طبق شرایط و مراحل امر به معروف و نهی از منکر عمل کنید.
  • آیت الله  بهجت :جایز نیست.
  • آیت‌آلله نوری همدانی:شرکت در مجالس ذکر و دعای فرقه‌های صوفیه و کمک مادی و معنوی در ساخت و عمران اماکن آنها همچون خانقاه و حسینیه و نامهایی از این قبیل که ویژه عبادت این فرقه ساخته می‌شود جایز نیست.
  • آيت الله صافي گلپايگاني:شرکت در اين گونه مجالس، حرام و ترويج بدعت است.

این دیدگاه مراجع شیعه در زمینه مشارکت و همکاری و کمک به اهل تصوف بود. البته فقهای شیعه ی جعفری در طول تاریخ با صوفی های اهل طریقت که شریعت را کنار زده اند سازگاری نداشته اند و اولین ثمرات مبارزات آنها بیرون راندن این صوفیان قزلباش حلولی از حاکمیت (گروه‌های عشایری ترکمن پیرو طریقت صوفیانه صفوی در آناتولی) و دور کردن و قتل عام آنها از زمان سلطان حسین صفوی بود تا به تدریج خودشان در سال ۱۳۵۷ش توانستند در ایران اولین حاکمیت بر اساس شیعیان جعفری را در تاریخ اسلام به وجود بیاورند.

البته شیعیان جعفری میان اهل تصوف با اهل عرفان و زهد فرق گذاشته اند.

چرخش صفویان از تشیع صوفیانه به تشیع فقیهانه با تلاش برای سرکوب قزلباشان همراه شد. (تعامل و تقابل تصوف و تشیع در عصر صفوی، علی‌اکبر تشکری و الهام نقیبی).

در این میان، رویارویی محمدباقر مجلسی (عالم شیعه و صاحب بحار الانوار) با صوفیان، رویارویی فقیه-صوفی را در عصر صفویه به اوج رساند. مجلسی صوفیان را از پایتخت (اصفهان) تبعید کرد، حلقه‌های ذکر و سماع صوفیانه را ممنوع کرد و کار را به جایی رساند که حتی گفتن ذکر “یاهو”‌ قدغن شد.

با این همه، رویارویی فقیه-صوفی نیازمند جهاز نظری بود. از این رو، شاهد موجی از ردیه‌نویسی فقیهان بر صوفیان در عصر صفوی هستیم. رساله‌هایی مانند “سلوة الشيعة” و “تسلية الشيعة” هر دو منسوب به عالِمی به نام میرلوحی،”تحفة الاخيار” و نیز “الفوائد الدینیة فی الرد علی الحکماء و الصوفیة” هر دو از محمدطاهر قمی (امام جمعه قم و فقیهی صاحب نفوذ در دربار صفوی) در زمره این ردیه‌ها است. محمدباقر مجلسی نیز فصلی از کتاب “عین‌الحیوة” خود را به رد صوفیّه اختصاص داد. (رویارویی فقیهان و صوفیان در عصر صفویان، رسول جعفریان، ).

در زمان برآمدن قاجاریه، فقیهان پایگاه منحصربه‌فرد خود در عصر صفوی را کم‌وبیش از دست داده بودند ولی از تندباد حوادث هم جان سالم به در برده بودند. با این حال، در عصر فتحعلی شاه نفوذ آن‌ها دیگر بار رو به گسترش گذاشت. در پی آن، رویارویی فقیه-صوفی نیز بار دیگر بالا گرفت، به ویژه از آن رو ‌که تصوف نیز در ایران دیگر بار دامن‌گستر شده بود. در عصر قاجار نمونه مشهور رویارویی فقیه-صوفی میان فقیهی به نام محمدعلی بهبهانی و صوفیان نعمت اللّهی درگرفت.

محمدعلی بهبهانی، معروف به کرمانشاهی، متولد کربلا و فرزند ارشد محمدباقر وحید بهبهانی فقیه احیاگر مکتب اصولی بود. او عمدتاً پیش پدرش درس فقاهت خواند. محمدعلی بهبهانی در کرمانشاه از چنان نفوذی برخوردار شد که او را می‌توان به تعبیری “ولی فقیه کرمانشاه” به حساب آورد. او رأساً به اجرای حدود شرعی می‌پرداخت و با شکایت او فتحعلی شاه حاکم کرمانشاه را، که مطلوب بهبهانی نبود، کنار گذاشت و حاکمی دلخواه بهبهانی گمارد.

بهبهانی از نفوذ خود برای رویارویی با تصوف سود برد. در نقطه اوج این رویارویی، هنگامی که معصوم علیشاه دکنی (از مشایخ سلسله نعمت اللهی که از هندوستان به ایران آمده بود) به دعوت صوفیان کرمانشاه به این دیار سفر کرد، بهبهانی او را دستگیر و در منزل خود زندانی کرد و از او توبه خواست. پس از خودداری معصوم علیشاه از توبه، بهبهانی فتوای قتل او را صادر کرد و معصوم علیشاه را به قتل رساندند.

محمدعلی بهبهانی همچنین رساله‌ای با عنوان “خیراتیه در ابطال طریقه صوفیه” نگاشت. در مقدمه این رساله، بهبهانی نگرانی خود را از گسترش تصوف در ایران ابراز داشت و از معصوم علیشاه نیز به عنوان فردی دارای “شقاوت” یاد کرد. در همین رساله، بهبهانی به نامه‌ای اشاره می‌کند که فتحعلی شاه برای او فرستاده بود. در این نامه فتحعلی شاه توضیح می‌دهد که از حاکمان ولایت‌ها خواسته هر کس “مذهب متصوّفه” را اختیار کرده است “تنبیه کامل” شود و اموالش میان فقیران تقسیم شود. (خیراتیه در ابطال طریقه صوفیه، آقا محمدعلی بهبهانی کرمانشاهی).

مُلا عبدالرحمن فتاحی ادلب نشین، به بن رسیده ای که ….

مُلا عبدالرحمن فتاحی ادلب نشین، به بن رسیده ای که ….

به قلم: خالد هورامی

عبدالرحمن فتاحی ادلب نشین که از مزدوران خارجی دارودسته ی جولانی جاسوس ترکیه و واگنر ترکیه است این روزها سعی دارد در برابر سیل عظیم گرایش مومنین به وحدت میان تمام مذاهب اسلامی از جمله شیعیان جعفری، با دروغپردازی های آشکار و با برجسته کردن عقاید غلاة و منحرفین میان شیعیان جعفری که خود شیعیان جعفری هم از این منحرفین اعلام بیرازی کرده و حتی این منحرفین را تکفیر کرده اند، به تمام شیعیان حمله کند و چنین نشان دهد که تمام شیعیان اینگونه هستند.

به نظر شما اگر شیعیان جعفری هم با استناد به عقاید و باورهای منحرفین میان اهل سنت به اهل سنت حمله کنند چه اتفاقی می افتد؟  اگر یکی از شیعیان با استناد به عقاید منحرفین میان اهل سنت به شما و عقاید صحیح شما حمله کند چه حسی به شما دست می دهد؟ بخصوص اگر بدانید که این شخص می داند که بین عقاید تو با این منحرفین فرق هست و تو از این عقاید بری هستی و…؟

در اینجا به یک نمونه اشاره می کنم:

غلاة اهل تصوف میان فرقه های معروف به اهل سنت همچون سایر غلاة میان شیعیان جعفری ادعاهای عجیب و غریبی کرده اند از جمله ادعای دیدن الله تعالی در دنیا را دارند در حالیکه خداوند در جواب خواستۀ پیامبر خود موسی می­فرماید: رَبِّ أَرِنِيٓ أَنظُرۡ إِلَيۡكَۚ قَالَ لَن تَرَىٰنِي (أعراف/ ۱۴۳) «موسی گفت: پروردگارا (خود را) به من بنمای تا تو را ببینم. فرمود: مرا نمی­بینی.»

غزالی که ما او را در مسائلی امام می دانیم در کتاب «احیاء علوم الدین؛ باب: حکایت المحبین و مکاشفتهم» این داستان دروغین را ذکر کرده که روزی ابوتراب گفت: ایکاش بایزید بسطامی را می­دیدی. دوستش گفت: من مشغول دیدن الله تعالی بودم! دیدن خدا مرا از دیدن بایزید بسطامی بی­نیاز کرده است. سپس ابوتراب گفت: وای بر تو، دیدن خدا تو را مغرور کرده، اگر فقط یک­مرتبه بایزید بسطامی را ببینی بهتر از آن است که هفتاد بار خدا را دیده باشی. سپس غزالی می­گوید: اینگونه کشف و کرامتها را انسان مسلمان نباید انکار کند.[۱]

می­گویند:ما مستقیماً و بدون واسطه پیامبر از خداوند دین را می­آموزیم و در گفته­های بزرگان­شان جملۀ حدثنی قلبی عن ربی بسیار دیده می­شود؛ یعنی دلم از پروردگارم به من خبر داد که… ابن عربی در کتاب فصوص الحکم ادعا می­کند که بعضی از آن­ها از پیامبر اکرم و بعضی مستقیماً از ذات پروردگار نقل می­کنند. او می­گوید: «فمنا الخليفة عن الرسول الذي يأخذ الحكم عنه او بالاجتهاد الذي اصله ايضا، و فينا من يأخذ عن الله فيكون خليفة الله»: «پس بعضی از ما خلیفه­ی رسول است و حکم را از او می­گیرد، بعضی اجتهاد می­کنند و در بین ما کسانی هستند که مستقیماً حکم را از الله می­گیرند و خلیفه­ی الله تعالی هستند.» در حالیکه مأمور ابلاغ پیام الهی، پیامبر امت است و هیچ­کس نمی­تواند بدون واسطۀ پیامبر، دین را دریافت کند و اصلاً دین تکمیل شده و نیازی به گرفتن چیزی به نام دین از الله تعالی نیست چنانچه الله تعالی می فرماید: الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلاَمَ دِينا (مائده/۳)

با ذکر این دو نمونه از میان صدها مورد از این دست باید هر مومن اهل تحقیقی میان این غلاة موجود در مذاهب مختلف اسلامی چون زیدی و حنفی و جعفری و مالکی و شافعی و حنبلی و ظاهری و غیره با منهج صحیح این مذاهب فرق بگذارد و با نگرش این غلاة و افکار منحرف به قضاوت در مورد کل یک مذهب نپردازد.

آیا مُلا فتاحی ادلب نشین که هم اکنون تبدیل به یکی از مزدوران جولانی مزدور ترکیه در آمده است این را نمی داند؟ چرا می داند. اما رسالتش در جنگ روانی و به عنوان یکی از سربازان جنگ روانی ناتو و ترکیه چیز دیگری است.


[۱]احیاء علوم الدین ۴/۳۶۵

تاریخ تدوین فقه مذهب شیعه ی امامی جعفری و سایر مذاهب عمده ی کنونی

تاریخ تدوین فقه مذهب شیعه ی امامی جعفری و سایر مذاهب عمده ی کنونی

به قلم: خالد هورامی

پس از آنکه مسلمین حکومت اسلامی، و به تبع آن، شورای اولی الامر، امت و اجماع واحد را از دست دادند مسلمین پس از سالها سوالات روز خود را از علماء پرسیده و جواب خود را دریافت می نمودند تا اینکه خطر وجود علمای سوء و الرویبضه عده ای از بزرگان را بر آن داشت که آراء فقهی مورد پسند خود را در مجموعه ای منسجم گردآوری نموده و الگوئی واحد و سازمان یافته ای را ارائه دهند.

عصری که امام جعفر صادق رحمه الله و پدر ایشان علیه السلام در آن زیسته، عصر پیشوایان فقه و شکل گیری مذاهب فقهی‌ای بوده که در زمان امام جعفر یا کمی قبل از او، شروع شده و کمی ‏بعد از او پایان یافته است. اولین شخصی که معاصر با امام جعفر صادق به این مهم پرداخت امام زید بن علی رحمه الله پیشوای مذهب زیده بود.  در همین دوران امام ابوحنیفه رحمه الله بنیانگذار مذهب حنفی و امام مالک رحمه الله پیشوای مذهب مالکی اقدام به تدوین دیدگاههای فقهی نمودند.

کمی پس از امام جعفر صادق امام شافعی رحمه الله و امام احمد بن حنبل مذاهب فقهی خود را پایه گذاری نمودند و با این دو امام ،به دلایل مختلف، عصر تدوین مذاهب مستقل فقهی پایان یافت. با بررسی دقیق فضای حاکم بر این دوران می توان گفت تدوین همزمان تمام این مذاهب فقهی امری متناسب با طبیعت آن عصر بود.

با این وجود امام جعفر صادق، همچون زید، ابوحنیفه، مالک، شافعی و حنبل، چنان قناعتی در میان پیروان خود به وجود آورده بود که پس از وی نیز هیچ نیازی به پیشوای فقه دیگری، در همین جریان که برای خود پیروان جداگانه‌ای داشته باشد، به وجود نیاید.

امام جعفر صادق به عنوان امام زمان پیروان عصر خود، در واقع گرداورنده ی آراء جریانی بود که از پدرش و چند امام قبل از پدرش  به وی  رسیده و خود متناسب با وضع موجود و فقهی حاکم بر جامعه ی آن زمان ارائه داده بود. به دنبال آن فقیهی جامع الشرایط می توانست با استناد به اصول و اسکلت تشکیل دهنده ی این مذهب جانشین امام زمان گشته و متناسب با وضع موجود جامعه به اجتهاد و رهبری بپردازد .

با این نگرش است که در می یابیم که امام جعفر صادق ارائه دهنده ی یک فقه ثابت در یک جریان خاص بوده که ناقل آراء امامان قبل از خود و باورها و مذهب امامان بعد از خود نیز بوده است، به نحوی که ما دیگر شاهد مذهب امام موسی کاظم یا امام رضا یا حسن عسکری نیستیم؛  بلکه شاهد فقهایی در داخل مذهب هستیم که متناسب با «وضع موجود» خود به اجتهاد پرداخته و با مرگشان تاریخ مصرف اجتهاداتشان نیز خاتمه می یابد .  

زمانی که می بینیم شخصی چون کلینی که در مدت زمان نزدیکی به حیات حسن عسکری و تقریباً در یک منطقه (بغداد و سامراء) همراه با وی زیسته است، اما در کتابش «کافی» (بالغ بر هشت جلد و غالباً منسوب به جعفر صادق) جز چند روایت چیزی از حسن عسکری نقل نکرده و تنها روایات و اقوال امام جعفر صادق را نقل نموده، در حالی که فاصله طولانی از لحاظ زمان و مکان میان آن دو وجود داشته است به جایگاه و اهمیت کار امام جعفر صادق بیشتر پی می بریم . 

از نظر زمانی، حدود ۲۰۰ سال میان آن دو فاصله بوده است. و از لحاظ مکانی هم باید گفت که جعفر صادق در مدینه زیسته است و کلینی در بغداد. اما کلینی، کسی را که از لحاظ زمانی و مکانی نزدیک تر بوده، رها کرده و به کسی که از لحاظ زمانی و مکانی دورتر بوده، چسبیده است.

امام جعفر صادق اسکلت و مذهبی امامان قبل و بعد از خود را بیان نموده بود و تقریبا غیر از کسب تجربه در شیوه ی تطبیق این اصول ، نیازی به مراجعه به این امامان پیدا نمی شد. بر این منباء کسانی چون کلینی امامان پس و پیش از امام جعفر صادق را در اصول کلی مذهب رها کرده و اکثرا از وی روایت کرده است. در اینجا غیر از مسائل روز و مستحدثه ای که نیاز به درک وضع موجود و تطبیق اصول داشت، تبعیت از فقه امام جعفر صادق یعنی تبعیت از فقه سایر امامان قبل و بعد از وی؛ چون همه ی این امامان به یک فقه پایبند بودند .

در اینجا می توان گفت که اگر تدوین فقه قبل از این عصر میان مسلمین رایج بود و فقه امام علی بن ابی طالب حفظ می شد دیگر نیازی به تدوین فقه توسط امام جعفر صادق نبود و خود جعفر صادق و مثل سایر امامان تنها در شیوه ی تطبیق به وی استناد می شد .

باید یاد آوری نمود که قبل از ورود به این عصر ما شاهد  تدوین و ظهور آراء فقهی در چنین سطحی چه در زمان علی بن حسین علیهما السلام جد امام جعفر صادق و چه در میان سایر فقهاء مسلمان نیستیم و با طی شدن این دوران نیز مسلمین سعی نموده اند تا زمان بازگشت به شورای اولی الامر واحد مسلمین از تکثر مذاهب جدید خود داری نمایند؛ و با وجود داشتن آراء جدید، و حتی مخالف با مذهب رایج در میان مسلمین آن دیار (چون نووی در مذهب شافعی) ضمن بیان آراء خود، سعی نموده اند خود را در دایره ی همان مذهب نگه دارند.

جایگاه قرآن در فقه جعفری امامی

جایگاه قرآن در فقه جعفری امامی

به قلم: خالد هورامی

زندگی ائمه ی شیعه درطول تاریخ نسخة متحركی ازقرآن كریم بوده است، پس در شناخت جریان فراگیر و وسیع شیعه ی علی  نادرست است كه ما بخواهیم آنها را از طریق دشمنان داخلی و خارجی اش بشناسیم، همچنین معقول نیست که اجتهاد یکی از پیروان این جریان عظیم را معیار قرار داده و اصل جریان را زیر سوال ببریم .

زمانی که : از امام علی رضی الله عنه  روایت شده است که فرمود: «پس آنچه که با کتاب خدا موافق باشد، برگیرید و آنچه که مخالف آن باشد، واگذارید»[۱]. و از از جعفر صادق‏ علیه السلام نیز چنین روایت شده است: «از خدا بترسید و هیچ حدیثى از ما را نپذیرید که با فرموده‏هاى پروردگار ما و سنّت پیامبرمان، محمد مخالف باشد، آنگاه که مى‏گوییم: قال اللّه وقال الرسول!»[۲]. و یا همین جعفر صادق می گوید : «هر حدیثی كه از ما به شما رسید بر قرآن عرضه كنید هر چه با قرآن موافق بود به آن عمل كنید و آنچه با قرآن مخالف بود به دیوار بزنید»

چند نکته ی اساسی را آموزش می دهد:

  1. دین الهی بویژه بخش اعتقادات خارج از دائره تقلید است وهیچ مسلمانی درهیچ اصلی ازاصول اعتقادی نباید مقلد كس دیگری باشد.
  2. چنانچه از زبان فلان امام  یا حتی رسول الله صلی علیه وسلم مطلبی گفته شود كه مخالف با قرآن باشد به هیچ عنوان قابل قبول نیست، چون هیچ شخصی بشمول رسولالله صلی علیه وسلم نمی‌تواند مطلبی برخلاف قرآن بگوید، اگر چنین چیزی به ما رسید حتما دروغ است نه اینكه آن شخصیت دروغ گفته باشد بلكه از زبان او دروغ ساخته‌اند.
  3. محوری که همه مسلمین را می توان به آن وصل و متحد نمود فقط قرآن است .از حاشیه‌ی محور كه سنت است هرگز مستغنی نخواهیم بود، اما فقط آن قسمت از روایات و احادیث را می‌پذیریم كه با قرآن كریم سازگار باشد.
  4. محوریت قرآن به این مفهوم که از روایات برای آن مثال و شاهد و نمونه و تأیید بیاوریم نه اینكه احادیث محور باشد و برای مطلب از پیش تعیین شده‌ای كه توسط روایات جعلی و دروغین اساسش گذاشته شده است آیات قرآن را هر جوری كه لازم بود قیچی كنیم و با تأویل و تفسیر خلاف واقع به آن بچسپانیم، این كار نه تنها تحقیق نیست كه بازی كردن بانصوص وحی و بلكه بازی كردن با عقل انسان‌های آزادمنش و خدا جوست كه همواره بر قوت استدلال تكیه دارند و می‌خواهند برای همه معتقداتشان از قرآن دلیل واضح و روشن داشته باشند.
  5. هر اصل اعتقادی حتما باید در قرآن با صراحت ثابت شده باشد، ناممكن است كه چیزی جزو اصول اعتقادی باشد اما در قرآن آشكار بیان نشده باشد، بنابراین هر آنچه كه در قرآن باصراحت نیامده باشد عقیده نیست.

 برای توضیح بیشتر به مثال ذیل توجه فرمایید: اگر كسی از نبوت منكر شود كافر می‌شود چون در قرآن باصراحت و مفصل ثابت شده است اما اگر كسی از ولایت یا امام زمان یا عصمت ائمه  منكر شود كافر نمی‌شود، چون ثبوت این موضوعات (البته برای كسانی كه به آنها معتقدند) اجتهادی است یا حداكثر بوسیله روایات ثابت شده و روایات احتیاج به بحث و تحقیق مفصل دارد.


[۱] أمالى، شیخ طوسى، ج‏۱، ص‏۲۳۷٫

[۲] رجال الکشى، ص‏۱۹۵٫

امامت نزد شیعیان و جایگاه کسی که آن را قبول نداشته باشد

امامت نزد شیعیان و جایگاه کسی که آن را قبول نداشته باشد

به قلم: خالد هورامی

این روزها و در فضای مجازی و بخصوص در ماهواره ها شیعیان انگلیسی و همچنین سنی های آمریکائی با چند زدن به تفکری خاص از غلاة میان شیعه در مورد «امامت» قصد دارند چنین نشان دهند که شیعیان تمام مذاهب حنفی و مالکی و شافعی و حنبلی و دیگران را تکفیر می کنند.

در برابر این جنگ روانی و تحریف آشکار بهترین گزینه تبیین و روشنگری است که سعی می شود به صورت مختصر و مستند به این موضوع که از مختصات مذهب شیعه ست پرداخته شود و قضاوت نهائی به خواننده ی محترم سپرده شود.

استناد به آیات قرآن:

برخی از علمای شیعه با استناد به آیات قرآن چنین برداشت کرده اند که امامت بلافصل علی بن ابی طالب رضی الله عنه و دیگر ائمه توسط سه آیه ی قرآن بیان شده است که به ان اشاره می شود: 

  1. يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَ وَأُوْلِي ٱلۡأَمۡرِ مِنكُمۡۖ فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ فِي شَيۡءٖ فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِ إِن كُنتُمۡ تُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۚ ذَٰلِكَ خَيۡرٞ وَأَحۡسَنُ تَأۡوِيلًا (نساء/ ۵۹) .«ای کسانی که ایمان آورده‏اید! فرمانبرداری كنید خدا را و فرمانبرداری كنید پیغمبر را و فرمان روایان را از جنس خویش، و هرگاه در چیزی نزاع داشتید آن را به خدا و پیامبر خدا بازگردانید اگر به خدا و روز آخرت ایمان دارید! این (کار) برای شما بهتر، و عاقبت و پایانش نیکوتر است».

آیت الله خمینی می‌نویسد: در این آیه مراد از «اولی الامر» دوازده امام است.[۱]

  • ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ وَأَتۡمَمۡتُ عَلَيۡكُمۡ نِعۡمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ ٱلۡإِسۡلَٰمَ دِينٗا (المائدة/ ۳).«امروز، دین شما را کامل کردم؛ و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و دین اسلام را برای شما اختیار كردم».
  • يَٰٓأَيُّهَا ٱلرَّسُولُ بَلِّغۡ مَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ مِن رَّبِّكَۖ وَإِن لَّمۡ تَفۡعَلۡ فَمَا بَلَّغۡتَ رِسَالَتَهُۥۚ وَٱللَّهُ يَعۡصِمُكَ مِنَ ٱلنَّاسِۗ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلۡكَٰفِرِينَ (المائدة/ ۶۷)

«ای پیامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است،  (به مردم) برسان! و اگر چنین نكردی، رسالت او را انجام نداده‏ای، خداوند تو را از مردمان نگاه می‌دارد، هر آیینه خداوند گروه كافران را هدایت نمی‌كند».

آیت الله خمینی می گوید: حضرت رسول اكرم (ص) مطابق با این آیه در تاریخ ۱۸ ذی الحجه سال دهم هجری در محلی بنام غدیر خم امامت حضرت علی علیه السلام را اعلام كردند و از مردمان حاضر در آنجا به دست حضرت علی علیه السلام  بیعت گرفتند.[۲]

استناد به روایت غدیر خم :

این حدیث از طرق مختلف و متعددی روایت شده است به گونه ای که ان را در ردیف احادیث مشهور قرار داده است . علامه ابن حجر عسقلانی می گوید:وأما حديث «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلَيٌّ مَوْلاهُ» فقد أخرجه الترمذي والنسائي وهو كثير الطرق جداً، وقد استوعبها ابن عقده في كتاب مفرد، وكثير من أسانيدها صحاح وحسان[۳]حدیث «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلَيٌّ مَوْلاهُ» را ترمذی و نسائی بیان كرده‌اند، و با طرق مختلف، روایت شده است. ابن عقده در كتابی مستقل، همه طرق را جمع‌آوری كرده است. خیلی از اسانید این حدیث در رتبه «صحیح» و «حسن» قرار دارند .

ابن حجر هیثمی مكی نیز می گوید: وبيانه أنه حديث صحيح لا مرية فيه وقد أخرجه جماعة كالترمذي والنسائي وأحمد وطرقه كثيرة جداً ومن ثم رواه ستة عشر صحابياً، وفي رواية لأحمد: أنه سمعه من النبی صلی الله علیه وسلم ثلاثون صحابياً، وشهدوا به لعلي لـما نوزع أيام خلافه كم مر وسيأتي، وكثير من أسانيدها صحاح وحسان ولا التفات لـمن قدح في صحته ولا لـمن رده بان علياً كان باليمن لثبوت رجوعه منها وادراكه الحج مع النبي صلی الله علیه وسلم  وقول بعضهم: إن زيادة اللهم وال من والاه الخ موضوعة مردود فقط ورد ذلك من طرق صحح الذهبي كثيراً منها».

بدون تردید این حدیث، صحیح است. جماعتی از محدثین مانند ترمذی، نسائی و احمد (رحمهم الله) این حدیث را تخریج كرده‌اند. این حدیث اسانید بسیار دارد. شانزده صحابی، این حدیث را روایت كرده‌اند و مطابق با یک روایت مسند احمد سی صحابی، این حدیث را از رسول الله  صلی الله علیه وسلم شنیده‌اند. هنگامی كه در دوره خلافت علی ، با وی مخالفت شد، اصحاب به وسیله همین حدیث گواهی دادند. بسیاری از اسانیدش، به درجه «صحیح و حسن» رسیده‌اند. حرف شخصی كه بر صحت این حدیث، اعتراض كند یا با این گفتار كه در آن وقت علی  در یمن بود رد كند بی اعتبار است. چرا كه بازگشت حضرت علی  از یمن و شركتش همراه رسول الله   در حجة الوداع، به ثبوت رسیده است. حرف كسانی كه گفته‌اند«اللهم وال من والاه» بر حدیث اضافه‌ای است موضوع، پذیرفتنی نیست. برای اینكه این اضافه، با چندین سند، روایت شده است و امام ذهبی بیشتر سندها را صحیح قرار داده‌است[۴]. منابع مختلفی محرک و عوامل ایراد این خطبه را به سفر یمن و اختلافات پیش آمده با امام علی رضی الله عنه بر می گردانند . [۵]

ادامه خواندن امامت نزد شیعیان و جایگاه کسی که آن را قبول نداشته باشد

پدیده ی «خوارج» شدن به دلیل فکر شاذ از متون است یا قیام و شورش بر علیه حاکمیت؟

پدیده ی «خوارج» شدن به دلیل فکر شاذ از متون است یا قیام و شورش بر علیه حاکمیت؟

به قلم: فضل احمد هراتی

فقط کافی است که به متون شریعت و همچنین به روش عمل خلیفه ی راشد رسول الله صلی الله علیه وسلم و برخورد ائمه ی بزرگوار دقت کنیم تا بدانیم که اگر کسی جدا از قواعد علمای اسلام متون شرعی را تحلیل و تفسیر کرد، یا نظر شاذی داشت، اما- مانند هر مسلمان دیگر- به متون اعتقاد داشت و به اسلام پایبند بود، اگر چه نظرش مورد قبول قرار نگیرد، حل مشکل چنین شخصی- یا چنین گروهی – فقط گفتگو و مناقشه ی نظرات وی می باشد.

باید برای تصحیح بینش و نظر وی و پیوستن دوباره به قواعد عمومی شریعت که تمام امت بر آن اتفاق نظر داشته اند، تلاش شود. خلاصه تا زمانی که اسلحه بدست نگرفته و مردم را به زور به پذیرش نظر خود وانداشته باید رفتار با وی به صورت مسالمت آمیز و گفتگو باشد.

 قضیه ی این ها مانند قضیه ی خوارج با علی ابن ابی طالب – رضی الله عنه-  است که از وی جدا شدند که همواره امام علی- رضی الله عنه- تلاش می کرد آنها را با گفتگو قانع سازد. لذا خود و راد مردان و علمای صحابه مانند:ابن عباس-رضی الله عنهم- پیش آنها می رفتند تا نظرات غلط آنها را تصحیح کنند. پیوسته به آنها می فرمود:نه راه مسجد را بر شما می بندیم و نه از غنایم جنگی محرومتان می کنیم و نه با اسلحه در مقابلتان می ایستیم مگر این که بر علیه ما قیام کنید و با اسلحه در مقابل ما بایستید….

اوضاع به همین ترتیب باقی ماند تا این که قیام و کشتن مردم را شروع کردند.

 یعنی تا زمانی که راه گفتگو و بحث شرعی را نبستند یعنی تا زمانی که انحراف در تفکر را تبدیل به قیام مسلحانه نکردند، خلیفه و حکومت اسلامی با اسلحه در مقابل آنها نایستاد.

پس بر مسئولین امارت سالامی لازم است بر این امر مهم دقت داشته باشند. چون در میان افغانها مثل سایر مسلمین ما شاهد افکار و تفاسیر مختلفی از اسلام هستیم مثل دیوبندی و جعفری و نجدی و حزب التحریری و اخوان المسلمین و …..

تا زمانی که این تفکرات مختلف دست به اسلحه نبرده اند شهروندان دارالاسلام محسوب می شوند و کسی نباید دست تعرض به سوی آنها دراز کند و یا از آنها توبه بکشد و اگر توبه نکردند به شیوه های مختلفی آنها را از فعالیتهای اجتماعی و حتی از زندگی محروم کنند.

بخصوص بعد از روی کار آمدن مجدد امارت اسلامی بر تفکر «نجدیت» فشار و زورگوئی زیادی شده است و حتی عده ی زیادی مجبور به پنهان کردن افکار و اعمال و «خودسانسوری» و عده ای هم مجبور به ترک ولایت خود و افرادی هم کشته یا زندان شده اند.

ما بدون شک با تفکر «نجدیت» مخالفتهائی داریم اما این مخالفتهای هرگز به این معنی نیست که خودمان نیز دچار دوری از انصاف و عدالت و انحراف و کجروی از منهج اهل سنت و جماعت شویم.

آیا مسلمان مشرک وجود دارد؟

آیا مسلمان مشرک وجود دارد؟

به قلم: فضل احمد هراتی

مشرک به زبان عامیانه یعنی ابوجهل و ابولهب و امثالهم و الله تعالی به صراحت این دسته از کفار را از سایر کفار جدا کرده است .

یعنی مشرکین دسته ای از کفار هستند که تابع قانون هیچ یک از شریعتهای آسمانی نیستند و خودشان برای خودشان قانون درست می کنند و اجازه نمی دهند قانون شریعت الله در امور حکومتی و اجرائی و قوانین جزائی و مدنی و خانوادگی و اقتصادی و آموزش و پرورش و غیره دخالت کند و فقط باید قوانین خودشان باشد.

معیار، پذیرش یا عدم پذیرش قانون شریعت الله در امور زندگی و اطاعت کردن از او بوده و هست. حتی باور به شریعت تحریف شده ی الله هم می توانست آن ها را از دایره ی مشرکین خارج کند

امروزه به این مشرکین می گویند سکولار همچنانکه به دهری ها می گویند آتئیست و به لوطی ها می گویند دگرباش و هم جنس باز و…. ماهیت یکیه فقط اسم عوض شده .

امروزه و با ادبیات امروزین مشرکین یعنی سکولاریستها و مشرک یعنی سکولار. تنها لغت عوض شده و ماهیت یکیه .

 در مورد جدا بودن کفار مشرک یا سکولار از سایر کفار هم آیه هست هم قول صحابی و هم رای اهل علم . می دانیم که کفار آشکار ۶ دسته هستند : ۱- یهود ۲- مشرکین ۳- مجوس ۴- صابئین ۵- نصارا ۶- مرتدین ???? این یعنی  این کفار از هم جدا هستند . الله تعالی این کفار اصلی را از هم جدا کرده . به عنوان مثال مگر نمی بینند که الله تعالی  می فرماید:-   إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا: مومنین – وَالَّذِينَ هَادُوا : یهودی ها –        وَالصَّابِئِينَ : صابئین –   وَالنَّصَارَى  : مسیحی ها –          وَالْمَجُوسَ : زرتشتی ها  –        وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا : مشرکین/ احزاب/ سکولاریستها –        إِنَّ اللَّـهَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِۚ إِنَّ اللَّـهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ (حج/۱۷) 

مگر نمی بینید چه جوری الله تعالی این کفار را از هم جدا کرده؟

 همچنانکه نمی توانی به یک یهودی بگوئی تو نصرانی هستی به  او و سایر کفار نمی توانی بگوئی مشرک هستی. بلکه به نصرانی می گوئی نصرانی و به مشرک می گوئی مشرک و به یهودی می گوئی یهودی و…

چون هر کدام در شریعت الله دارای احکام خاص خودشان هستند . لطفاً آیاتی که آورده ام را به دقت مطالعه بفرمائید. نگاه کنید چگونه الله تعالی اینها را از هم جدا کرده؟

در  قول صحابی هم به امیر المومنین علی ابن ابی طالب رضی الله عنه اشاره می کنم که به صراحت اهل کتاب را از مشرکین جدا می کند و ابن کثیر رحمه الله می گوید : قال على رضي الله عنه: بُعث رسول الله صلى الله عليه وسلم بأربعة أسياف:۱ –  سيف المشركين: ۲-  سيف أهل الكتاب: ۳-  سيف البغاة:  4-   سيف المنافقين:

نگاه کن علی بن ابی طالب چگونه مشرکین را از اهل کتاب و دیگران جدا می کنه؟

ابن تیمیه هم که دعوت نجدیت در هر چه دلشان خواست به او استناد می کنند میگه :

  • اینکه مشرکین را از اهل کتاب جدا کنیم مذهب جمهور سلف و خلف از ائمه ی اربعه و غیر آنهاست « ???? وهَذَا مَذْهَبُ جَمَاهِيرِ السَّلَفِ وَالْخَلَفِ مِنْ الْأَئِمَّةِ الْأَرْبَعَةِ وَغَيْرِهِمْ????. »
  • و هر کسی اهل کتاب را جزو مشرکین بدونه در عصر ما جزو اهل بدعته . متوجه شدید ؟ میگه جزو اهل بدعته : ???? وهُوَ الْيَوْمُ مَذْهَبُ طَائِفَةٍ مِنْ أَهْلِ الْبِدَعِ

حالا زمانی که کفار اهل کتاب و شبه اهل کتاب جزو کفار مشرک یا سکولار نیستند آیا خیانت و دغل بازی نیست که مسلمین مخالف خودت را هر چند اهل بدعت هم باشند جزو کفار مشرک قرار دهی؟

علل نفوذ غلات در جریان شیعه ی علوی

علل نفوذ غلات در جریان شیعه ی علوی

 به قلم: خالد هورامی

تشیع علوی جریانی موازی با تشیع غلاة تلاشی جهت بازگرداندن حکومت شورای اسلامی و نهادهای مرتبط با آن و مبارزه با حکومتهای سلطنتی و زیر مجموعه های آن بود . مبنای عقیدتی این جریان نیز همان اصول شریعتی بود که  تا امام علی علیه السلام در میان مسلمین رواج داشته و بر مبناي روش عمل و سخنان والا و عميق امام علی و ائمه ی پس از وی ادامه داشته است.

منهج پیامبر و قرآن ثابت نموده است جهت تثبيت و قوام  اسلام نیازی به نيازي به دروغ پردازي و بناي پايه‌هاي آن بر دروغ و تعصب و دشنام و ناسزا نبوده است. ما درکل قرآن و سنت صحیح نبوی حتی یک دروغ و تهمت در مورد شیطان و یاران او نمی بینیم.

 شیعیان علی نیز که خود را به عنوان ادامه دهنده ی این منهج می دانسته اند ضمن پایبندی به آن، سعی نموده است به عنوان مسلک مدارا و دوستي با خودي و تحمل مخالف به خود هویت مستقلی ببخشد.

با رعایت این روند شیعه ی علی در طول تاریخ نماد ومسلک ظلم ستيزي و مبارزه با باطل، مسلک پويايي و تدبرعميق علمي و معرفتي در جهان طبيعت و دنياي درون و آيات الهي، و تلاشی جهت بازگرداندن حکومت به سبک اسلامی آن بوده است. 

بدون شک این روند خطر جدی برای کفارآشکار(اهل کتاب، شبهه اهل کتاب، مشرک) و پنهان (منافقین) بوده است که به نحوی قدرت مورد دلخواه خود را از دست داده بودند، به همین دلیل جهت ضربه زدن و ممانعت از تحقق چنین هدفی، ممانعت از دسترسی عوام به چنین اندیشه های نابی، انتقام از فاتحین سرزمینها و از بین برنده ی حاکمیتها، کفار آشکار و پنهان جریانی موازی با آن را تولید کرده اند که تاریخ به جریان غلات (کفار پنهان داخلی) مشهور شده است و منافقین پرچمدار آن بوده اند .

علاوه بر این دشمنان کافر، حکومتهای ظالم حاکم بر مسلمین نیز جهت ضربه زدن به این جریان از هر گونه جنگ روانی کوتاهی نکرده اند. اینها به خوبی درک کرده بودند که غیر ممکن است کسی علی گونه و حسین گونه اسلام را فهمیده باشد اما مرتب توسري بخورد و زير بار هر خفت و خواري برود، مگر امکان دارد بر چنين فرد آزادیخواه، عدالت طلب، جسور و گستاخي حکومت کرد؟

غلات نیز به خوبی دریافته بودند که بازگشت حکومت به سبک اسلامی آن مساویست با وحدت و قدرت یابی مجدد مسلمین و تولد کسانی چون علی بن ابی طالب و عمر فاروق و ابوبکر صدیق و این به هیچ وجه به نفع آنها نبود ، چون اینها به تجربه دریافته بودند که چنین بازگشتی می تواند چقدر برایشان محدودیت، ذلت و ضرر در بر داشته باشد .

اینها به خوبی می دانستند که الله متعال می فرماید: تِلۡكَ أُمَّةٞ قَدۡ خَلَتۡۖ لَهَا مَا كَسَبَتۡ وَلَكُم مَّا كَسَبۡتُمۡۖ وَلَا تُسۡ‍َٔلُونَ عَمَّا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ (بقرة/ ۱۴۱) «آن گروه پیشین، همه درگذشتند،هرچه کردند برای خود کردند و شما نیز هرچه کنید به سود خویش کنید و شما مسئول کار آنان نخواهیدبود».

و همچنین می دانستند که قرآن یکی از اهداف آمدن پیامبران را رفع اختلافات میان انسانها معرفی می‌کند. رسول الله صلی الله علیه وسلم نیز توانست تفرقه ملت عرب و حتی سایر ملل را به وحدت تبدیل کند و کسانی چون امام علی رضی الله عنه با آنکه خود را بهترین گزینه برای جانشینی  رسول الله صلی الله علیه وسلم  می‌دانست و بارها اعلام کرد که شایسته‌ترین فرد برای خلافت است اما هرگز حاضر نشد به خاطر مصلحت شخصی وحدت جامعه را به خطر اندازد و حتی بارها به خلفا در حفظ وحدت و اقتدار جامعه‌ی اسلامی مشورت و یاری داد و همه تلاش خود را برای تحقق وحدت به کار بست . پس سیره ی سیاسی و عملی علی بن ابی طالب رضی الله عنه یعنی آموزش چگونگی حفظ وحدت و صرف نظر کردن از مصالح شخصی به خاطر حفظ وحدت و درک این مهم که وحدت و اهل جماعت شدن بهترین و مطمئن ترین راه اقتدار مسلمین است.   

درک این واقعیت عملی از علی بن ابی طالب توسط مسلمین یعنی سم کشنده برای نابودی غلات . به همین دلیل غلات با زنده کردن اختلافاتی چون اختلاف جزئی امام علی  با بعضی از اصحاب رسول الله صلی الله علیه وسلم  بر سر خلافتی که هزاروچهارصد سال پیش پایان یافت و… مسلمین را به جان هم انداخته اند .

پس اینها جهت ممانعت از اهل جماعت شدن مسلمین و ممانعت از وحدت میان مسلمین و قدرت گیری مجدد آنها و تشکیل مجدد حکومت به سبک شورائی و اسلامی آن از هر دسیسه و دروغی به خدا و رسولش نیز ابائی ندارند چه رسد به سایر مخلوقات . به همین دلیل به سادگی همین دروغهای خود را بر قرآن تحمیل می کنند تا بتوانند وحدت مسلمانان را از بین ببرندو مانعی اساسی در بازگشت مجد و عزت مسلمین در تشکیل حکومت یکپارچه ی اسلامی گردند .

 در این صورت هرگز نباید این تفرقه اندازان را انسانهائی احمق و ناآگاه فرض کرد، بلکه بیماری مهلکی هستند که از درون جسم مسلمین را ضعیف نموده اند و حتی عده ای از مسلمین جاهل را نیز ناخواسته در مسیر اهداف خود قرار داده اند .

تأثیرات دروغ بستن بر مذهب جعفر صادق

تأثیرات دروغ بستن بر مذهب جعفر صادق

به قلم: خالد هورامی

با آنکه امام جعفر صادق و سایر امامان مورد پذیرش شیعه ی ۱۲ امامی به سبک رسول الله صلی الله علیه وسلم خود اقدام به نوشتن کتابی در فقه خود ننمودند اما بر خلاف رسول الله صلی الله علیه وسلم  در میان پیروان امام جعفر صادق و پدرش منافقینی (کفار پنهان داخلی) نفوذ یافته بودند که در آراء فقهی آنها اقدام به دروغپردازی می نمودند .

الله متعال ضمانت نموده است قرآنی که بر پیامبرش نازل نموده است را محافظت نماید به همین دلیل منافقین(کفار پنهان داخلی) و کفار آشکار خارجی و دوستان جاهل داخلی نخواهند توانست در آن دخل و تصرفی داشته باشند . اما الله متعال چنین ضمانتی برای محافظت از دیدگاههای فقهی بندگانش نداده است . به همین دلیل می بینیم که دروغسازی از زبان امام جعفر صادق و بزرگان قبل و پس از آن به چنان اپیدمی غیرقابل کنترلی تبدیل می گردد که علاوه بر آنکه موجب مه آلود شدن فضای حاکم بر این مذهب می گردد علمای معتمد و بزرگوار سایر مذاهب نیز از اکثریت روایات منسوب به آنها خودداری کرده‌اند.

کشی از جعفر صادق روایت کرده که او گفت: «ما، اهل بیت راستگو هستیم و دروغگویان همیشه بر ما دروغ می‏بندند، در نتیجه صدق و راستی ما به سبب دروغهایی که بر ما بسته‌اند، از نظر مردم اعتبار و ارزش خود را از دست می‏دهد»[۱]. در جای دیگری می‏گوید: «همانا مردم ولع و شیفتگی خاصی دارند که بر ما دروغ ببندند»[۲].

باز در جای دیگری می‏گوید: «مغیره بن سعید عمداً بر پدرم دروغ می‏بست و کتاب‌های اصحاب پدرم را می‏گرفت. اصحاب مغیره خودشان را به اصحاب پدرم نزدیک می‏کردند و آن کتابها را به مغیره می‏دادند و او به طور پنهانی کفر و زندقه و نفاق را در آن جعل می‏کرد و بعد آنها را به پدرم نسبت می‏داد. سپس آنها را به اصحابش می‏داد و به آنان دستور می‏داد که آن مطالب را در میان شیعیان پخش کنند. پس تمامی غلو و افراطهایی که در کتابهای پدرم است، از جمله مطالبی است که مغیره بن سعید در کتاب‌هایشان جعل کرده است»[۳].

غریفی می‏گوید: «همانا بسیاری از احادیث از ائمه صادر نشده بلکه افراد دروغگو آنها را وضع کرده و به ائمه نسبت داده‌اند: یا از طریق جعل آن روایات در کتابهای ائمه و یا از راههای دیگر. طبعاً باید برای این روایات یا اکثرشان، اسناد صحیحی را وضع نمایند تا این روایاتی که جعل شده‌اند، مورد قبول واقع شوند»[۴].

در میان آنهمه دروغسازی و یاوه گوئی غلاة، فضاء چنان آلوده و گل آلود گشته بود که عده ای علاوه بر عدم ذکر روایات منسوب به امام جعفر صادق در کتب خود بر این باور بودند که فقه امام جعفر صادق از بین رفته، و آنچه از اقوال و آرای فقهی او که امروزه در دست است و قابل اطمینان باشد، خیلی معدود و انگشت شمار است و یک مذهب را تشکیل نمی‏دهد.

 با وجود کتب امامان فقهی رایج غیر امامی و تلاشهای بی وقفه ی پیروان این مذاهب فقهی ما هنوز شاهد تصفیه ی روایات منسوب به پیامبر و آراء فقهی منسوب به این امامان فقهی هستیم و کسانی چون آلبانی را می بینیم که هزاران حدیث ضعیف را از منابع گذشتگان تشخیص و کنار می زنند اما متخصصین امر با وجود تمام تلاشهائی که صورت داده اند باز بر این باورند که هنوز نمی توان عدم وجود اسرائیلیات در آراء فقهی منسوبین به امامان خود را تأئید نمایند .

اگر کار تصفیه در میان این مذاهبی که دارای کتب مشخص و معلومی از طرف امامان خود هستند اینقدر مشکل است، باید کار تصفیه ی این آب آلوده ای که به نام مذهب جعفری در میان مردم جریان یافته چقدر مشکل و زمانبر باشد؟ کاری که قرنهاست شروع شده و هنوز هم ادامه دارد.

شیعیان جعفری بعد از قرنها و برای اولین بار در سال ۱۳۵۷ش صاحب قدرت حکومتی در ایران شده اند و انتظار می رود این حرکت تصفیه و تربیت با بهره گیری از تجربیات سایر مذاهب اسلامی سرعت بیشتری به خود گیرد.


[۱] رجال کشی: ص۱۰۸٫

[۲] همان، ص۳۴۷٫

[۳] حرکیة العقل الاجتهادی: جعفر شاخوری، ص۱۸۶٫

[۴] قواعد التحدیث: غریفی، ص۱۳۵٫

روش اهل بدعت و غلاة میان اهل تصوف در مبارزه با احادیث صحیح و شریعت اسلام

روش اهل بدعت و غلاة میان اهل تصوف در مبارزه با احادیث صحیح و شریعت اسلام

به قلم: خالد هورامی

این روزها در کوردستان ایران فرقه ای تحت عنوان مکتب قرآن پیدا شده اند که دارای عقاید شاذ مختلفی هستند که انگار ترکیبی شده اند از عقاید خوارج و معتزله و مرجئه و غیره بدون آنکه خودشان بدانند. یکی از مواردی که آنرا تبلیغ می کنند این است که رهبر آنها یعنی مُلا احمد مفتی زاده در حالت بیداری رسول الله صلی الله علیه وسلم نزد او آمده و مطالبی را به او یاد داده است و… به همین دلیل می خواهند افکار و برداشتها و اشعار مفتی زاده را اینگونه ارائه دهند که مورد تأئید پیامبر هستند هر چند در مواردی کاملاً مخالف شریعت هم باشند.

این ادعاها در حالی مطرح می شوند که هیچ­کدام از صحابه و تابعین پس از وفات پیامبر چنین ادعایی نکرده و الله تعالی خود نیز می­فرماید: وَ مِن وَرَآئِهِم بَرۡزَخٌ إِلَىٰ يَوۡمِ يُبۡعَثُونَ (مؤمنون/۱۰۰) «در پیش روی ایشان جهان برزخ است تا روزیکه برانگیخته می­شوند.»

مورد دیگر به ادعاهای غلاة میان تصوف بر می گردد. محی­الدین عربی در کتاب فتوحات المکیه می­گوید:«و رب حديث يكون صحيحا عن طريق روته، حصل لهذا المكاشف الذي عاين هذا المظهر، فسأل النبي عن هذا الحديث فأنكره و قال له(لم اقله و لا حكمت به) فيعلم ضعفه، فيترك العمل به علي بينة من ربه و ان كان عمل به اهل النقل لصحة طريقة و هو في نفس الأمر ليس كذلك»: «بسیاری از احادیث که از نظر روایتی صحیح بوده (و علما آن را تأیید کرده­اند) فلان نفر از اهل کشف و کرامت، از پیامبر در باره­ی آن پرسید، پیامبر آن را انکار کرد و فرمود: هرگز آن را نگفته و به آن حکم نکرده­ام، پس برای شیخ ما ضعف حدیث مشخص شد و عمل به آن را ترک کرده هرچند که محدثین به آن عمل کرده باشند چون آن­ها گمان کرده بودند که حدیث صحیح است اما در واقع صحیح نبوده است.”

با این ادعای پوچ و واهی که آن­ها می­توانند به محضر مبارک رسول اکرم رسیده و از وی ضعف و قوت احادیث را جویا شوند، احادیث صحیح را رد کرده و به امامان و محدثین بزرگوار و شریعت الله ضربه زده­اند.

البته این اهل بدعت، ذکر خدا را با رقص، پایکوبی، دف زدن، داد و فریاد و گفتن کلماتی همانند: آه آه، هوهو، می، مستی، شراب، ساقی، جام، عشق، لیلی، زلف، معشوقه، محبوبه، دلبر، دلداری و… در آمیخته­اند.انگار کپی میترائیسم و منتقل کننده آداب و رسوم میترائیسم ایران باستان در میان مسلمین شده اند، در حالی که رسول الله صلی الله علیه وسلم زمانی که مشاهده کرد جمعی از یاران، با صدای بلند از پروردگار خود درخواست و طلب می­کنند، فرمود: «أَيُّهَا النَّاسُ ارْبَعُوا عَلَى أَنْفُسِكُمْ إِنَّكُمْ لَيْسَ تَدْعُونَ أَصَمَّ وَلَا غَائِبًا إِنَّكُمْ تَدْعُونَ سَمِيعًا قَرِيبًا وَهُوَ مَعَكُمْ»[۱] «ای مردم بر خود نرمی و تلطف کنید شما ناشنوا و یا غائبی را صدا نمی­زنید، بلکه شنوای نزدیکی را می­خوانید که همراه شماست.» اما اینها از این حد هم گذشته و عادات مشرکین را زنده کرده اند که الله تعالی می­فرماید: وَمَاكَانَ صَلَاتُهُمۡ عِندَ ٱلۡبَيۡتِ إِلَّامُكَآءٗ  (أنفال/ ۳۵)«نماز مشرکین در کنار خانۀ خدا چیزی نیست جز سر و صدا، داد و فریاد و کف زدن.»

 دقت کنید: اینها این صفت و روش سکولاریستها (مشرکین/ احزاب) را زنده کرده اند نه اینکه خدای نکرده مشرک شده باشند. همچنانکه عده ای با تولید فرقه و حزبی خاص، صفت فرقه سازی و حزب بازی مشرکین را زنده کرده اند نه اینکه خودشان مشرک شده باشند. مشرکین دسته ای از کفار ۵گانه ی اصلی هستند که نجدیت در تعریف آن دچار اشتباه شده است و به ناحق سایر کفار و حتی مسلمین را از لحاظ شرعی جزو مشرکین می داند و به این شکل به تکفیر نابجای مسلمین می پردازد.


[۱]– به روایت امام مسلم