«السُّنة» و «أَهْلُ السُّنَّةِ» بودن و «الجَمَاعَة» و «أَهْلُ الجَمَاعَة» بودن، احکام و وظایف (پاسخ به سوالات)
س۳۴: پیامبر قبل از بعثت با کفار مشرک قریش جهت دفاع از مظلوم در پیمان «حلف الفضول» شرکت کرد و گفت بعد از اسلام هم اگر من را به پیمانی مثل این دعوت کنند آنرا قبول می کنم، ما هم اکنون در پیمانی مثل «حلف الفضول» با مسلمان و کافر و باخدا و بی خدا و بهائی و سکولار و کمونیست و با حجاب و بی حجاب و غیره متحد شده ایم تا جلو ظلم آخوندهای ایران را بگیریم، می دانیم که تعداد مخالفین اهل سنت در ایران بیشتر است و اگر این حکومت آخوندها برود حاکمیت هم قطعاً به سکولاریستها می رسد اما ما از سکولاریستها و غیر مسلمانان تنها در قوانینی خاص پیروی می کنیم که بشود با آن به این حاکمیت ضربه زد؛ مشکل چنین جنبشی برای اهل سنت چیست؟
ج: حِلف و پیمان که نزد عربها «جنبه ی عقیدتی» داشت و با سوگندهایی که در کنار مکانهای مقدسشان چون کعبه و بت خانه ها و غیره بسته می شد[۱]جهت تأمین منافع و مصالح شخصی یا گروهی بود؛ و نوعی قرار داد و معاهده ی مبنی بر همدستی و یاری رساندن و پرداخت هزینه است که در جاهلیت به دو شیوه انجام می شد:
- همدستی و همگامی در فتنه ها و جنگ بین قبایل و غارت و چپاول
- یاری رساندن به شخص مظلوم و همراهی با او در گرفتن حقش[۲] که مخالفتی با اخلاق عمومی و پس مانده ی تعالیم انبیاء در میان انسانها ندارد و بعدها شریعت اسلام با قوانینی که در اخلاق عقیدتی می آورد نه تنها این بخش و پیمانهای در این زمینه را باطل نمی کند بلکه با تعریف و پروش و غنی کردن و دادن چارچوب مشخص به این بخش با حفظ و تاکید و شدت بیشتری در قالب نهادهای مختلف حکومتی و مردم نهاد به آن پرداخته می شود.
حلف با کارکردهای ۱- نظامی ( مثل: حِلْفُ المُطَیّبین[۳]؛ و اَحلاف[۴] ) 2- و اقتصادی (مثل: ایلاف قریش[۵]) ۳- و اجتماعی (حلف الفضول) که داشت و با کارکرد حکومتی و به اصطلاح سیاسی که قبایل داشتند شخص ضعیف از شخص یا قبیله ای درخواست پناه و حمایت می کرد[۶] و چنانچه درخواستش مورد پذیرش واقع می شد آن شخص یا قبیله از او حمایت می کرد؛[۷] و مشخص است هدف اصلی، ایجاد پوشش حمایتی برای شخص ضعیف است، اما در پیمانهای جمعی انگیزه ها و اغراض مختلفی با کارکردهای مختلفی وجود دارد.
در هر دو مورد فردی و جمعی، حمایت اشخاص و قبایل از همدیگر با عصبیت همراه بود، یعنی همدیگر را چه ظالم باشند یا مظلوم یاری می دادند،[۸] علاوه بر این، وفای به عهد و پیمان جایگاهی بزرگ داشت و عهد شکنان با بدترین الفاظ و بدترین جایگاه اجتماعی روبرو می شدند،[۹] و حتی پرچم غداران پیمان شکن را در بازار عُكاظ آویزان می کردند، تا به این شکل همه او را بشناسند،[۱۰] یا آتشى موسوم به آتش پيمان شكنى (نار الغدر) را در مِنا (مِنیٰ)، در ايام حج روشن می کردند و جار می زدند و با صدای بلند اعلان می کردند كه اين آتش پيمان شكنى فلانى است تا مردم او را بشناسند و از او برحذر باشند.[۱۱]
پس، در یک معنی، حلف یعنی پیمان و عده ای «حلف الفضول» را به معنی «پيمان جوانمردان» ترجمه کرده اند که در دوران جاهلیتی که به صورت قبیله ای اداره می شد و حکومت مرکزی واحدی در مکه و اطراف آن وجود نداشت تا مانع از ظلم قبایل قوی به قبایل ضعیف یا حتی مانع از ظلم این افراد و قبایل به افراد بدون قبیله و غریبه شود چنین پیمانی به وجود آمد.
عادت عرب بوده که افرادی را با «حلف» یا «الموالاة» به قبیله خود می پذیرفتند، «الموالاة» به معنی الناصر، التابع، الحليف و غیره آمده،[۱۲] مثلاً می گفتند فلانی حلیف بنی هاشم است یا فلانی مولی بنی هاشم است نه با تولد. در اینجا هم اسم قوم و قبیله قبلی و هم نسب اصلی شخص حفظ می شود و انکار نمی شود و شخص تنها سرپرستی فلان قوم را پذیرفته و پشتیبانی و حمایت فلان قوم را به دست آورده و مثل یکی از افراد آن قوم و تابع سیاستهای کلی آن قوم و قبیله می شود؛ به عنوان مثال الله تعالی می فرماید: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَالنَّصَارَىٰ أَوْلِيَاءَ ۘ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ ۚ وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ (مائده/۵۱) ای مؤمنان! یهودیان و نصرانی ها را به سرپرستی نگیرید. ایشان برخی سرپرست همدیگر هستند(و در دشمنی با شما یکسان و برابرند) . هرکس از شما اینها را به سرپرستی بگیرد بیگمان او از زمره ایشان محسوب می شود. و شکّ نیست که الله افراد ستمگر را هدایت نمیکند.
به دنبال این می فرماید: فَتَرَى الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ یُسَارِعُونَ فِیهِمْ یَقُولُونَ نَخْشَى أَن تُصِیبَنَا دَآئِرَةٌ (مائده/۵۲) میبینی کسانی که بیماری به دل دارند (دارودسته ی منافقین = سکولار زده ها)، (در به سرپرستی گرفتن کفار) بر یکدیگر سبقت میگیرند و میگویند: میترسیم که (روزگار برگردد و) بلائی بر سر ما آید.
به دنبال این، الله تعالی چنین کسانی که ۱- آگاهانه 2- عمداً 3- به میل خودشان و اختیاری کفار را به سرپرستی گرفته اند و یکی از همان کفار محسوب می شوند را تکفیر می کند و می فرماید: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ مَن یَرْتَدَّ مِنکُمْ عَن دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْکَافِرِینَ یُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَلاَ یَخَافُونَ لَوْمَةَ لآئِمٍ ذَلِکَ فَضْلُ اللّهِ یُؤْتِیهِ مَن یَشَاءُ وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ (مائده/۵۴) ای مؤمنان! هرکس از شما از دین خود بازگردد ( چون با به سرپرستی گرفتن این کفار شخص هر ۴ معنی و مفهوم دین یعنی ۱- قدرت حاکمیت ۲- قانون و برنامه ۳- اطاعت و فرمانبرداری ۴- مجازات و پاداش را به این کفار می دهد) الله جمعیّتی را ( به جای ایشان بر روی زمین ) خواهد آورد که ۱- الله دوستشان میدارد و آنان هم الله را دوست میدارند .۲- نسبت به مؤمنان نرم و فروتن و ذلیل هستند و در برابر کافران سخت و نیرومند و با عزت هستند . ۳- در راه الله جهاد میکنند و از سرزنش هیچ سرزنشکنندهای هراسی به خود راه نمیدهند. این هم فضل الله است (که کسی دارای چنین اوصافی باشد) ؛ الله آن را به هرکس که بخواهد (به خیر و خوبی نائل شود) عطاء میکند . و الله دارای فضل فراوان و آگاه است .
إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ رَاکِعُونَ (مائده/۵۵) تنها الله سرپرست شماست و پیغمبر او و مؤمنانی سرپرست شما هستند که نماز را برپا میآورند و زکات را می دهند.
وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاء بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ وَیُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَیُطِیعُونَ اللّهَ وَرَسُولَهُ أُوْلَئِکَ سَیَرْحَمُهُمُ اللّهُ إِنَّ اللّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ (توبه/۷۱) مردان و زنان مؤمن، برخی سرپرست و یاوران برخی دیگرند. همدیگر را به کار نیک میخوانند و از کار بد باز میدارند، و نماز را برپا می دارند، و زکات را میپردازند، و از الله و پیغمبرش فرمانبرداری میکنند. اینها کسانی هستند که الله به زودی ایشان را مشمول رحمت خود میگرداند. الله توانا و حکیم است .
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ الَّذِینَ اتَّخَذُواْ دِینَکُمْ هُزُواً وَلَعِباً مِّنَ الَّذِینَ أُوتُواْ الْکِتَابَ مِن قَبْلِکُمْ وَالْکُفَّارَ أَوْلِیَاء وَاتَّقُواْ اللّهَ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ (مائده/۵۷) ای مؤمنان! کسانی از اهل کتاب و از (سایر) کافران را به سرپرستی نگیرید که دین شما را مسخره میکنند و به بازی میگیرند. از الله پرهیز کنید اگر (از) مؤمنان هستید.
پس زمانی که شخص «الموالاة» قومی را می پذیرفت در هر ۴ معنی و مفهوم دین یکی از آنها می شد و تابع ۴ معنی و مفهوم دین آنها می شود یعنی: «اَلنّاسُ عَلى دینِ مُلُوکِهِمْ»، دیگران هم او را یکی از همان قوم محسوب می کردند؛ بعد از اسلام هم شما با افراد زیادی برخورد می کنید که مثلاً می گویند فلانی مولی فلان شخص یا فلان قبیله مسلمان شده است، یعنی تابع و تحت سرپرستی آنها شده است که از حمایت و پشتیبانی آنها برخوردار است یا برده ای بوده که آنها او را به شیوه های مختلف از بردگی رها کرده اند اما در هر حالت تابع قوانین شریعت الله بودند چنانچه الله تعالی می فرماید: فَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ مَوْلاَکُمْ نِعْمَ الْمَوْلَى وَنِعْمَ النَّصِیرُ (انفال/۴۰) بدانید که الله سرپرست شما است و او بهترین سرپرست و بهترین یاور و مددکار است. و رسول الله صلی الله علیه وسلم نیز می فرماید: قُرَيْشٌ، والأنْصارُ، وجُهَيْنَةُ، ومُزَيْنَةُ، وأَسْلَمُ، وأَشْجَعُ، وغِفارُ مَوالِيَّ، ليسَ لهمْ مَوْلًى دُونَ اللَّهِ ورَسولِهِ. [۱۳] قبایل قُرَیش، و أَنصار، و جُهَینَه، و مُزَینَه، و أَسلم، و اَشجع، و غِفَار مَوالِي من هستند (تحت سرپرستی من هستند)، و به جز از الله و رسول او، مَوْلًى (سرپرست) دیگری برای آنها نیست. یا می بینیم که رسول الله صلی الله علیه وسلم خطاب به کفار سکولا قریش می فرماید: «اللَّهُ مَوْلَانَا، ولَا مَوْلَى لَكُمْ».[۱۴] الله سرپرست ماست و شما سرپرست ندارید.
در دوران جاهلیت، «حِلف» یا پیمان و اتفاقیه و اتحاد نیز شخص را «الحليف» و هم پیمان و متحد فلان قبیله یا جماعت می کرد و شخص به چنین قبیله یا جماعت و دسته و گروهی می پیوست و بین آنها «التحالف» و اتحاد و ائتلاف و پیوستگی و وَصلتی به وجود می آمد و شخص اطاعتش را به قوانین این قبیله می داد و طبعاً تسلیم مجازاتها و پادشهای این قوم و قبیله هم می شد. مثلاً چون یاسر از یمن و سمیه حبشی بود و تحت سرپرستی بنی مخزوم قرار گرفته بودند گفته می شد: عمار بن ياسر حليف مخزوم ، یا سعيد بن وهب حليف بنى عامر و… .
در اینجا عربهای سکولار (مشرک) با آنکه حکومتی مرکزی نداشتند[۱۵] و دارای احزاب مختلف با افکار و عقاید و آداب و رسوم مختلف و متنوعی بودند و هیچ حزبی حاکمیت سایر احزاب سکولار را نمی پذیرفت و قدرتی هم نبود که تمام این احزاب سکولار را با زور اسلحه در دموکراسی مورد پذیرش خودشان با هم متحد کند هر قبیله ای در جایگاه یک حکومت محلی بود و از منافع و افکار و آداب و رسوم خاص قبیله خودش که در واقع حزبی جداگانه ی سکولار بود محافظت می کرد همچنین سرپرستی غریبه هائی که به آنها پناه آورده بودند بر عهده می گرفتند و به اصطلاح به آنها حق پناهندگی و تابعیت قبیله می دادند؛ یعنی مثل همین الان، شخص که پناهنده و تابعیت می گرفت «اطاعت» خودش را به حاکمیت و قوانین و برنامه های این قبیله و کشور می دادند و در پاداشها و مجازات نیز تابع همان قبیله و کشور می شده اند. بر همین اساس بود که عَمرو بن هشام بن مغیره مخزومی معروف به ابوجَهل به خودش حق می داد که سمیه ی اصالتاً حبشی و یاسر اصالتاً یمنی و فرزندشان عمار را که حلیف قبیله ی بنی مخزوم بودند بر اساس قوانین خودشان مجازات و شکنجه و حتی زجر کش کند؛[۱۶] افراد دیگری چون ابوحذیفه و مغیره (پدر ابوحذیفه) و حَکَم بن هشام هم که در شکنجه یاسر و سمیه و عمار شرکت می کردند همگی از قبیله بنی مخزوم بودند نه از قبایل دیگر.
حالا افرادی وجود داشتند که قصد اقامت دائم و گرفتن سرپرستی و پناهندگی قبیله ای جهت حمایت را نداشتند و می خواستند بعد از تمام شدن تجارت یا کاری مثل ادای حج که موقتاً به خاطرش به مکه آمده اند به سرزمین و قبیله ی خود برگردند اما چون ضعیف بودند و حاکمیتی هم وجود نداشت که از حق آنها در برابر احزاب مختلف سکولار دفاع کند مورد ظلم واقع می شدند؛ برای محافظت از حق این افراد، حلف و پیمانی فرا قومیتی و فرا حزبی و شبه حکومتی تحت عنوان حلف الفضول به وجود آمد.
ادامه خواندن پیامبر قبل از بعثت با کفار مشرک قریش جهت دفاع از مظلوم در پیمان «حلف الفضول» شرکت کرد و گفت بعد از اسلام هم اگر من را به پیمانی مثل این دعوت کنند آنرا قبول می کنم، ما هم اکنون در پیمانی مثل «حلف الفضول» با مسلمان و کافر و باخدا و بی خدا و بهائی و سکولار و کمونیست و با حجاب و بی حجاب و غیره متحد شده ایم تا جلو ظلم آخوندهای ایران را بگیریم، می دانیم که تعداد مخالفین اهل سنت در ایران بیشتر است و اگر این حکومت آخوندها برود حاکمیت هم قطعاً به سکولاریستها می رسد اما ما از سکولاریستها و غیر مسلمانان تنها در قوانینی خاص پیروی می کنیم که بشود با آن به این حاکمیت ضربه زد؛ مشکل چنین جنبشی برای اهل سنت چیست؟