آیا کسی می توان در نهادهای مختلف حکومتی ایران که با این احزاب سکولار می جنگند مشارکت کند یا فقط کار معلمی و کارمندی و پیمانکاری و غیره صحیح است؟

«السُّنة» و «أَهْلُ السُّنَّةِ» بودن و «الجَمَاعَة» و «أَهْلُ الجَمَاعَة» بودن، احکام و وظایف (پاسخ به سوالات)

س۴۰: من یک شافعی مذهب از کوردستان ایران هستم و واقعاً اگر یک اهل سنت غیر کورد هم به میان ما بیاید می داند که این احزاب سکولار و این فرهنگ سکولاریستی چه بر سر عقاید و فرهنگ و اخلاق اسلامی ما آورده است، این سکولاریستها ملت ما را به لجن کشیده اند و با نصیحت فردی و حتی با نصیحت جماعتها و حزبهای اسلامی هم نمی توان جلو این مفسدین را گرفت و حتماً به قدرت حکومتی نیاز هست اما بسیاری از کسانی که خودشان را آگاه به مسائل عقیدتی و منهجی می دانند کنار کشیده اند و نظاره گر شده اند و مشتی انسان ناکارآمد و گاه جاهل به شریعت و حتی سکولار در بعضی از جاهای حساس قدرت قرار گرفته اند آیا در چنین شرایطی کسی مثل من می تواند در نهادهای مختلف حکومتی ایران که با این احزاب سکولار می جنگند مشارکت کند یا فقط کار معلمی و کارمندی و پیمانکاری و غیره صحیح است؟

ج: چنانچه شما با عبور از شبهات «الْأَئِمَّةَ الْمُضِلِّينَ»[۱] و « دُعَاةٌ عَلَى أَبْوَابِ جَهَنَّمَ»[۲] و «الرُّوَيْبِضَة»[۳] و «عُلَمَاءِ السَّوْءِ» به این درجه از شناخت رسیده باشید که :

  1.  بُنِيَ الإسْلَامُ علَى خَمْسٍ: شَهَادَةِ أنْ لا إلَهَ إلَّا اللَّهُ وأنَّ مُحَمَّدًا رَسولُ اللَّهِ، وإقَامِ الصَّلَاةِ، وإيتَاءِ الزَّكَاةِ، والحَجِّ، وصَوْمِ رَمَضَانَ.[۴] اسلام بر پنج چيز بنا شده است: ۱-  گواهي به لا إلَهَ إلَّا اللَّهُ وأنَّ مُحَمَّدًا رَسولُ اللَّهِ ۲-  اقامة نماز ۳- دادن زكات ۴-  حج  5- روزه رمضان؛ و رسول الله صلی الله علیه وسلم هم در پاسخ جبرئیل در تعریف اسلام باز می فرماید: الْإِسْلَامُ أَنْ تَشْهَدَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ وَأَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللهِ، وَتُقِيمَ الصَّلَاةَ، وَتُؤْتِيَ الزَّكَاةَ، وَتَصُومَ رَمَضَانَ، وَتَحُجَّ الْبَيْتَ إِنِ اسْتَطَعْتَ إِلَيْهِ سَبِيلًا[۵] و شیعیان جعفری مثل سایر مذاهب اسلامی به این پنج ستون ایمان دارند و داخل اسلام می شوند
  2. و به این درجه از شناخت رسیده باشید که  رسول الله صلی الله علیه وسلم باز در پاسخ به سوال جبرئیل در تعریف ایمان می فرماید: أَنْ تُؤْمِنَ بِاللهِ، وَمَلَائِكَتِهِ، وَكُتُبِهِ، وَرُسُلِهِ، وَالْيَوْمِ الْآخِرِ، وَتُؤْمِنَ بِالْقَدَرِ خَيْرِهِ وَشَرِّهِ [۶] ايمان عبارت است از اين كه ايمان بياوري به الله، و ملائكه الله، و پيامـبران الله، و روز قيامت، و ایمان بیاوری به قَدَر (سرنوشت یا تقدير) خير آن و شر آن. و باز شیعیان جعفری مثل سایر مذاهب اسلامی با ایمان به این موارد، جزو مسلمینِ مومنین و اهل ایمان نیز محسوب می شوند.
  3.  و به این درجه از شناخت رسیده باشید که بر اساس اجماع مذاهب معروف به اهل سنت، مذهب جعفری را فرقه و مذهبی اسلامی بدانید (هر چند دسته هایی از آنها را اهل بدعت هم بدانید)
  4. و به این درجه از شناخت رسیده باشید ایران را که از سال ۱۳۵۷ش تا کنون قانون اساسی آن بر اساس شیعه ی جعفری که یکی از مذاهب اسلامی است تدوین شده  و حاکمیت آن نیز در اختیار قوانین شریعت الله و رهبریت مسلمان است را «دارالاسلام» بدانید و در میان تمام دارالاسلامهای موازی کنونی هم اولین دارالاسلامی است که تشکیل شده است
  5. و رهبریت آن نیز بر معصیت از الله تو را امر نکرده باشد که «لا طَاعَةَ في مَعْصِيَةٍ، إنَّما الطَّاعَةُ في المَعروفِ»[۷] و در این بیعت بر«السَّمعِ والطَّاعَةِ في العُسْرِ وَاليُسْرِ والمَنْشَطِ والمَكْرَه، وَعلى أَثَرَةٍ عَليْنَا» کفر بواح و آشکاری نیز مرتکب نشده باشد که از سوی الله برای آن دلیل و برهانی مبنی بر کفر بودنش، داشته باشید و «اطاعت» از او را از دوش مومنین و ساکنین دارالاسلام بردارد، إِلَّا أَنْ تَرَوْا كُفْرًا بَوَاحًا، عِنْدَكُمْ مِنَ اللَّهِ فِيهِ بُرْهَانٌ،[۸]
  6. و باز چنانچه «در وضع موجود»، جنگ آشکار کفار سکولار جهانی و مرتدین سکولار محلی (دشمنان شماره یک مومنین) و دارودسته ی منافقین و سکولار زده های بومی (دشمنان شماره ۴ مومنین) بر علیه قوانین شریعت الله و هر دارالاسلامی که بر اساس هر یک از مذاهب و تفاسیر اسلامی شکل گرفته است را بر اساس قاعده و اصل همیشگی جنگ طلبانه ی این کفار سکولار سکولار در طول تاریخ « وَلَا يَزَالُونَ يُقَاتِلُونَكُمْ حَتَّىٰ يَرُدُّوكُمْ عَنْ دِينِكُمْ إِنِ اسْتَطَاعُوا ۚ » (بقره/۲۱۷) ببینید، همچنانکه صلاح الدین ایوبی حمله ی نصرانی های اهل کتاب (دشمنان شماره۳ مومنین) بر علیه حکومت شیعیان اسماعیلی فاطمی های مصر را دید و به همراه شیرکوه به یاری آنها شتافت[۹]:

در چنین حالتی بعد از ایمان و نماز، بزرگترین فرض عین، اهل جماعت شدن و جهاد در زیر پرچم واحد این جماعت واحد و تقویت و مراقبت و دفاع و محافظت از این دارالاسلام به عنوان سپر اصلی است تا زمانی که باذن الله بتوانیم این بدعتِ حکومتِ ۱- بدیل ۲- اضطراری ۳- اسلامی را به تدریج اصلاح و ارتقاء داده تا به درجه ی مطلوب ما یعنی سنتِ «خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ»[۱۰] تکامل پیدا کند.

پس در وضع موجود، با وجود:

  1. شیعیان نامتعادل و نامیزانی که در پاره ای از مناصب اجرائی حکومتی دارالاسلام ایران نفوذ کرده و وجود دارند و به اندازه ای که از دستشان بر می آید در برابر شما و امثال شما و اصول حاکم بر دارالاسلام مانع و سد می شوند و تخریب می کنند
  2. و با وجود جنگ فراگیر و بی سابقه ی رسانه های تبلیغی کفار سکولار جهانی و احزاب سکولار و مرتد محلی و دارودسته ی منافقین و سکولار زده های بومی که از مجریان اصلی جنگ روانی دشمنان بر علیه مومنین و دارالاسلام هستند
  3. و با وجود تهدیات غیرقابل انکار نظامی کفار سکولار جهانی و احزاب سکولار و مرتد محلی که حتی احزاب سکولار و مرتد و مزدور محلی در مواردی اقدام به ترورهای کورِ بزدلانه ی مومنین اهل دعوت و جهاد می کنند
  4. و با وجود تفکرات نجدیت و بخصوص نجدی زده هایی که از میان پیروان مذاهب مختلف اسلامی بوجود آمده اند که این نجدیت قابله ی نادیده گرفتن اولویتها و مقاصد شریعت و استاد پرداختن به مسائل ریز فقهی اختلافی قابل چشم پوشی و در نهایت استاد مشغول کردن مسلمین به مسلمین و رها کردن دشمنان اصلی هستند که خواسته -از کانال شبکه های مختلف ماهواره ای و مجازی- یا ناخواسته از کانال فرقه ها و گروههای متفرق تبلیغی یا مسلحانه در جبهه ی دشمنان اصلی بر علیه مومنین و دارالاسلام قرار گرفته اند،

در چنین وضعیتی که :

  • شما هنوز نتوانسته اید وزنه و قدرتی حتی در میان قوم و هم مذهبی های خود به دست بیاورید
  • و هنوز نتوانسته اید از کانالها و نهادهای مختلف موجود در دارالاسلام کسب قدرت کنید و کسب قدرتی نکرده اید و چنان آسیب پذیر هستید که هر ناکسی هر وقت بخواهد می تواند به شما آسیب بزند و حتی نمی توانید در یک دادگاه ساده با قدرت از حق خودتان دفاع کنید
  • و حتی در جو مجازی و اجتماعی به وجود آمده توسط کفار سکولار جهانی و احزاب سکولار و مرتد محلی و دارودسته ی منافقین بومی دچار خودسانسوری هایی نیز شده اید
  • و علاوه بر آن: إِنَّ الشَّیَاطِینَ لَیُوحُونَ إِلَى أَوْلِیَآئِهِمْ لِیُجَادِلُوکُمْ (انعام/۱۲۱) شیاطین هم به یاری این سکولاریستها و سکولار زده ها آمده و مطالب وسوسه‌انگیزی را به طور مخفیانه به آنها القاء می‌کنند تا این که با شما منازعه و مجادله کنند؛

حتی گفتن این سخن که : «پیوستن به جماعت و «اهل جماعت شدن» و دوری از تفرق و تقویت و محافظت از این جماعت با مشارکت در تمام نهادها و ارگانهای حکومتی و مردم نهاد دارالاسلام یک وظیفه است» جرئت و شهامتی می خواهد که تنها از عهده ی غرباء و مومنین آگاهِ صادق و مخلصی مثل امام احمد بن حنبل و ابن تیمیه و امثالهم بر می آید.

غربائی که قبل از آن کفر به طاغوت کرده باشند، که در واقع، کفر به طاغوت کفر به شیطان و کفر به تمام «کفار۵گانه» ی آشکار۱- الَّذِينَ هَادُوا(یهودیها)  2- وَالصَّابِئِينَ (مندائیان)  3- وَالنَّصَارَىٰ (مسیحی ها)  4- وَالْمَجُوسَ (زرتشتی ها) ۵- وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا (مشرکین یا احزاب یا به زبان امروزین سکولاریستها) است و بعد از آن به جایگاه و اهمیت «اهل جماعت» شدن و پرهیز از فرقه بازی و «قتال الفتنه» و میزان خطر کفار پنج گانه ی آشکار و دارودسته ی منافقین داخلی بر مومنین و اهل جماعت آگاهی شرعی لازم و کافی داشته باشند.

ادامه خواندن  آیا کسی می توان در نهادهای مختلف حکومتی ایران که با این احزاب سکولار می جنگند مشارکت کند یا فقط کار معلمی و کارمندی و پیمانکاری و غیره صحیح است؟

یعنی شما واقعاً اینهمه  دوستداران این مولوی ها و مُلاهای ضد حکومتی که برای دفاع از آزادی و دموکراسی و انسانیت تبلیغ می کنند را نمی بینید؟ مگر دوستداران آنها را در ماهواره ها و فضای مجازی دوست و دشمن نمی بینید؟

س۳۹: یعنی شما واقعاً اینهمه  دوستداران این مولوی ها و مُلاهای ضد حکومتی که برای دفاع از آزادی و دموکراسی و انسانیت تبلیغ می کنند را نمی بینید؟ مگر دوستداران آنها را در ماهواره ها و فضای مجازی دوست و دشمن نمی بینید؟

ج:  رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: إِذَا أَحَبَّ اللَّهُ عَبْدًا نَادَى جِبْرِيلَ: إنِّي قَدْ أحبَبْتُ فُلاَنًا، فَأَحِبَّهُ؛ قال: فَيُنَادِى فِى السَّمَاءِ ، ثُمَّ تَنْزِلُ لَهُ الْمَحَبَّةُ فِى أَهْلِ الأَرْضِ. فذلك قولُ اللهِ: إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا (مريم/ ۹۶). وَإِذَا أَبْغَضَ اللَّهُ عَبْدًا نَادَى جِبْرِيلَ: إِنِّى قَدْ أَبْغَضْتُ فُلاَنًا، فَيُنَادِى فِى السَّمَاءِ، ثُمَّ تَنْزِلُ لَهُ الْبَغْضَاءُ فِى الأَرْضِ. [۱]

وقتی الله بنده‌ای را دوست بدارد جبرئیل را ندا دردهد که همانا فلان را دوست دارم پس او را دوست بدار، در نتیجه جبرئیل مردمان آسمان را ندا می‌دهد، سپس محبت او در میان اهل زمین نازل می‌شود. پس آن معنی فرموده الله است که به زودی الله رحمن برای کسانی که ایمان آورده اند و عمل صالح انجام داده اند محبتی در دل‌ها قرار می‌دهد، و هنگامی که الله از بنده‌ای خشمگین شود، جبریل را فرا خواند که همانا من از فلان بیزارم و بر او خشم گرفته ام، پس جبرئیل در میان اهل آسمان ندا می‌دهد، سپس کینه و تنفر از او در میان اهل زمین نازل می‌گردد.

الله تعالی می فرماید: قُلْ إِن كُنتُمْ تُحِبُّونَ اللَّـهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّـهُ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ ۗ وَاللَّـهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ (آل عمران/۳۱) ‏بگو: اگر الله را دوست می‌دارید، از من پیروی کنید تا الله شما را دوست بدارد و گناهانتان را ببخشاید، و الله آمرزنده ای است که رحم می کند.

و الله تعالی به صورت موردی بعضی از اعمال صالح را نام می برد که اگر شخص مومن آنها را انجام دهد الله چنین شخص مومنی را دوست می دارد و طبعاً نزد اهل آسمانها و زمین نیز او را دوست داشتنی می کند و می فرماید:

  • إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ (آل‌عمران/۱۵۹)
  • إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ (توبه/۴) فَإِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ (آل عمران/ ۷۶) و حتی می فرماید: إِنَّ أَكرَمَكُم عِندَ اللَّهِ أَتقاكُم ۚ (حجرات/۱۳) گرامی‌ترین شما در نزد الله باتقواترین شماست.
  • إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ (مائده/۴۲، حجرات/۹، ممتحنه/۸)
  • وَاللَّهُ يُحِبُّ الصَّابِرِينَ (آل‌عمران/ ۱۴۶)
  • انّ الله یحبُ المحسنین (بقره/۱۹۵) وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ (آل عمران/ ۱۳۴)
  • وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرِينَ (توبه/۱۰۸)
  • إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَيُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ (بقره/ ۲۲۲)
  • إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِهِ صَفًّا كَأَنَّهُمْ بُنْيَانٌ مَرْصُوصٌ (صف/۶۴)

در برابر این باید بدانیم که الله تعالی چه کسانی را دوست ندارد و طبعاً کینه و تنفر از آنها را در میان اهل آسمانها و زمین منتشر می کند:

  • فَإِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْكَافِرِينَ (آل عمران/۳۲) آیا سکولاریستها یکی از کفار پنجگانه اصلی :۱- الَّذِينَ هَادُوا [یهودی ها]۲- وَالصَّابِئِينَ [مندائیان یا ستاره پرستان] ۳- وَالنَّصَارَىٰ [مسیحی ها] ۴- وَالْمَجُوسَ[زرتشتی ها] ۵- وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا [مشرکین= احزاب = سکولاریستها]  (حج/۱۷) نیستند؟ ایا کسی که به جای دعوت به سوی حاکمیت قوانین شریعت الله به سوی حاکمیت قوانین یکی از این کفار دعوت بدهد الله دشمن  الله نیست؟
  • وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ الْفَسَادَ (بقره/۲۰۵) آیا سکولاریسم و قوانین سکولاریستی از منابع اصلی فساد در طول تاریخ بشریت نبوده است؟ پس کسی که به سوی این فساد دعوت می دهد چه جایگاهی دارد؟
  • وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ (مائدة/ ۶۴) آیا  مفسدتر از کفار سکولار و سکولاریستهای نجس وجود دارد؟ قطعاً خیر. الله تعالی در آیاتی دیگر به صفاتی دیگر این کفار اشاره کرده است که قطعاً دارندگان این صفات را دوست ندارد  صفاتی مثل:  
  • ظالم بودن: وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ الظَّالِمِينَ (آل عمران/ ۵۷)
  • متجاوزگر بودن: إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ (مائدة/ ٨۷)
  • خائن بودن: إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْخَائِنِينَ (أنفال/ ۵٨)
  • متکبرانه شادی کردن: إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْفَرِحِينَ (قصص/۷۶)

پس معیار و محک دوست داشتن یا دوست نداشتن شخصی نزد اهل آسمانها و زمین این است که آیا الله آنها را دوست دارد یا خیر؟ و اینهائی که در آسمانها و روی زمین دوست داشتن یا دوست نداشتنشان برای ما مهم است چه کسانی هستند؟ مومنین؛ و برای ما مهم این است که مومنین اهل جماعت و فرقه ی ناجیه چه کسانی را دوست دارند یا از چه کسانی بیزار و متنفر هستند؛ نه اینکه کفار یا دارودسته ی منافقین و اهل تفرق و فرقه بازها چه کسانی را دوست دارند یا ندارند.

در این صورت، معیار، اقلیت یا اکثریت و تعداد افراد نیست که مثلاً اگر تعداد کمی پیامبرانی چون نوح و لوط و صالح و پیامبر خاتم در مکه و سایر پیروان صادق آنها دوست داشتند پس حتماً اینها مورد تنفر الله هستند و حق با اینها نیست و اگر اکثریت با فرعونها و هامانها و بلعمهای باعورا و ابوجهل و هیتلر و استالین و صدام حسین و ایشِک تورک و سایر کفار سکولار بود پس حق با اینهاست و الله هم اینها را دوست دارد!

ادامه خواندن یعنی شما واقعاً اینهمه  دوستداران این مولوی ها و مُلاهای ضد حکومتی که برای دفاع از آزادی و دموکراسی و انسانیت تبلیغ می کنند را نمی بینید؟ مگر دوستداران آنها را در ماهواره ها و فضای مجازی دوست و دشمن نمی بینید؟

حکم کسانی که با کفار در کشتار مسلمین و اشغال سرزمین مسلمین هم مسیر و یکجا می شوند چی هست؟ دوستُم می گوید آمریکا با ۱۲ عسکر صاحب افغانستان شد ما افغانستان را با کشته های زیاد تحویل آمریکا دادیم و اسیر برای گوانتامو روان کردیم.

«السُّنة» و «أَهْلُ السُّنَّةِ» بودن و «الجَمَاعَة» و «أَهْلُ الجَمَاعَة» بودن، احکام و وظایف (پاسخ به سوالات)

س۳۸: حکم کسانی که با کفار در کشتار مسلمین و اشغال سرزمین مسلمین هم مسیر و یکجا می شوند چی هست؟ دوستُم می گوید آمریکا با ۱۲ عسکر صاحب افغانستان شد ما افغانستان را با کشته های زیاد تحویل آمریکا دادیم و اسیر برای گوانتامو روان کردیم.

ج: حکم اصلی این است اینهایی که به جبهه ی کفار سکولار جهانی و احزاب مرتد و سکولار محلی و دارودسته ی منافقین و ضرار سازهای بومی وارد شده اند آگاه شوند و به هر شیوه ای که شده از این جبهه ی کفار و مرتدین جدا و آنالیز شوند.

امام مسلم از ابن‏عباس روایت می‏کند كه:إنَّ رَجُلًا أَهْدَى لِرَسولِ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عليه وسلَّمَ رَاوِيَةَ خَمْرٍ، فَقالَ له رَسولُ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عليه وسلَّمَ: هَلْ عَلِمْتَ أنَّ اللَّهَ قدْ حَرَّمَهَا؟ قالَ: لَا، فَسَارَّ إنْسَانًا، فَقالَ له رَسولُ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عليه وسلَّمَ: بِمَ سَارَرْتَهُ؟ فَقالَ: أَمَرْتُهُ ببَيْعِهَا، فَقالَ: إنَّ الذي حَرَّمَ شُرْبَهَا حَرَّمَ بَيْعَهَا، قالَ: فَفَتَحَ المَزَادَةَ حتَّى ذَهَبَ ما فِيهَا.[۱] مردی مشكي از شراب را به رسول الله صلی الله علیه وسلم هدیه داد، رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: آیا می‏دانی که الله آن را حرام کرده است؟ گفت: نه، و با یک نفر در گوشی حرف زد. رسول الله صلی الله علیه وسلم خطاب به او فرمود: مخفیانه چه چیزی را به او گفتی؟ مرد گفت: به وی دستور دادم آن مشك شراب را بفروشد. رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: کسی که نوشيدنش را حرام کرده است، فروختن آن را هم روا نمی‏داند. راوی می‏گوید: مرد سر مشك را باز کرد و همه‏ي شراب را ریخت.

این شخص حکم حرام بودن مصرف مست کننده ها و از هوش برنده هائی مثل خَمر و خرید و فروش آنرا را نمی دانست و به همین سادگی و بدون جریمه شدن یا اجرای حکم بر او، آگاه می شود و مساله خاتمه پیدا می کند.

اما گاه دیده می شود که شخصی چون قُدَامَةَ بنَ مَظْعُون رضی الله عنه که از مهاجرین اولیه ی به حبشه و از جمله کسانی بود که نه تنها در بدر بلکه در تمام غزوه ها در کنار رسول الله صلی الله علیه وسلم جهاد کرده بود و در زمان حاکمیت عمر بن خطاب حاکم بحرین بود و دائی حفصه ام المومنین رضی الله عنها و عبدالله بن عمر هم به شمار می رفت، [۲] با آنکه می داند که شراب حرام  شده است اما تاویل اشتباه می کند و شراب حرام شده را بر خودش حلال می کند و می نوشد.[۳]

قدامة و کسانی که با او مرتکب مصرف مسکرات شده بودند این آیه ی قرآن را تأويل كردند كه می فرمايد: ‏ لَیْسَ عَلَى الَّذِینَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ جُنَاحٌ فِیمَا طَعِمُواْ إِذَا مَا اتَّقَواْ وَّآمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ ثُمَّ اتَّقَواْ وَّآمَنُواْ ثُمَّ اتَّقَواْ وَّأَحْسَنُواْ وَاللّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ ‏(مائده/۹۳) بر کسانی که ایمان آورده‌اند و کارهای شایسته انجام داده‌اند، گناهی به سبب آنچه (از مسکرات پیش از تحریم و آگاهی از آن) نوشیده‌اند متوجّه آنان نیست، اگر (از محرّمات) بپرهیزند و (بدانچه درباره تحریم نازل شده است) ایمان بیاورند و کارهای شایسته انجام دهند. بعد از آن (هم از محرّمات) بپرهیزند و (به احکام نازله) ایمان داشته باشند . سپس ( باز هم درجات تقوا را طی کنند و از محرّمات) بپرهیزند و همه کارهای خود را نیکو کنند، و الله نیکوکاران را دوست می‌دارد.

قدامه و همراهانش آیه را چنین تأویل کرده بودند که هرکسی ایمان بیاورد و کارهای خوب انجام دهد و هوای خودش را داشته باشد دیگر اشکالی ندارد شراب بنوشد؛ با آنکه به خاطر تأویل اشتباهش جرم استحلال از او برداشته می شود و تأویل مانع از ضربه خوردن ایمانش و مانع تکفیر شدنش می شود اما در هر صورت حد مصرف کننده ی مست کننده ها و از هوش برنده ها بر او اجرا می شود.[۴] 

دقت داشته باشیم که قدامه با چنان سابقه ای از هجرت و جهاد  به خاطر مخالفت با شریعت این کار را انجام نداد بلکه خیال می کرد در راستای شریعت حرکت می کند و کار خوبی انجام می دهد اما کارش در واقع جرم بود و باید مجازات می شد به همین شکل آدم و حوا نیز خیال می کردند که کار درست را انجام می دهند و به چیز بهتری دسترسی پیدا می کنند اما کارشان جرم بود و باید بهای جرمی که کرده اند را با کشف عورتشان و خارج شدن از بهشت پرداخت می کردند.

به همین شکل مومنین آگاهانه یا نا آگاهانه با عدم پیروی از شریعت الله دچار اشتباهاتی می شوند و بسیاری از این اشتباهات بهائی دارد که باید پرداخت شود و عذر به جهل و عذر به تاویل آنها با پرداخت هزینه هائی مثل آنچه بر سر آدم و حوا و قدامه آمد از آنها پذیرفته می شود؛ کسی هم که دچار قتل غیر عمد می شود باز باید هزینه هایی را پرداخت کند، هر چند که از روی آگاهی و عمد نبوده است.

در این مورد خاص هم عذر به جهل تا زمانی است که شخص صف خودش را از مومنین و اهل جماعت جدا نکرده باشد و به صف یکی از کفار پنج گانه نرفته باشد و با اینکار ایمانش را باطل نکرده باشد؛ چون در دنیا عذر به جهل و یا عذر به تاویل – و در کل، تمام عذرهای معتبر شرعی- مختص مسلمین است و مشمول کفار نمی شود.

البته بسیاری از اینهائی که یکی از کفار را به عنوان سرپرست خود انتخاب کرده اند باز خیال می کنند که حق با آنهاست و کار درست را انجام می دهند و در سخنرانی ها و رسانه های مجازی و مکتوبی که دارند خودشان را برحق می دانند، به همین دلیل الله تعالی بعد از آنکه می فرماید: یَا بَنِی آدَمَ لاَ یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطَانُ کَمَا أَخْرَجَ أَبَوَیْکُم مِّنَ الْجَنَّةِ (اعراف/۲۷)‏ ای آدمیزادگان! شیطان شما را نفریبد، همان گونه که پدر و مادرتان را (فریفت و) از بهشت بیرونشان کرد؛ می فرماید: فَرِیقاً هَدَى وَفَرِیقاً حَقَّ عَلَیْهِمُ الضَّلاَلَةُ إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّیَاطِینَ أَوْلِیَاء مِن دُونِ اللّهِ وَیَحْسَبُونَ أَنَّهُم مُّهْتَدُونَ ‏(اعراف/۳۰)‏‏ گروهی که هدایتشان بخشیده است، و گروهی که درخور گمراهی گردیده و سرگشته شده‌اند، چرا که به جای الله و غیر از الله، شیاطین را به سرپرستی و سروری گرفته‌اند و گمان می کنند که به راستی هدایت یافته اند و  راه‌یافته شده اند.‏

آیات و احکام الله واضح و روشن و ساده است و به سادگی امر می کند که تحت هیچ شرایطی و با هیچ بهانه ای کفار را به سرپرستی «انتخاب» نکنید و اگر کسی این کفار را به سرپرستی انتخاب کند ظلم بزرگی را مرتکب شده، و ظالم کافری است مثل همین کفاری که به سرپرستی گرفته است: وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ (مائده/۵۱) هرکس از شما  آنان را به سرپرستی بپذیرد بیگمان او از زمره ایشان بشمار می رود. و شکّ نیست که الله افراد ستمگر را هدایت نمی‌کند.‏

پس ارتکاب این جرم آشکار و واضح، مثل جرم قدامه نیست که تأویل بردار باشد؛ چون عذرهای معتبر شرعی برای مومنین اهل جماعت است نه مرتدینی که در جبهه و صف کفار آشکار پنجگانه بر علیه مومنین و دارالاسلام و اهل جماعت قرار گرفته اند و کفار را به سرپرستی انتخاب کرده اند هر چند: یَحْسَبُونَ أَنَّهُم مُّهْتَدُونَ ‏(اعراف/۳۰)‏‏ خیال می کنند که راه را درست می روند و حق با اینهاست و غیره. البته در میان اهل جماعت و دارالاسلام نیز دارودسته ی منافقین هم با آنکه ادعای اصلاحگری می کنند: ‏وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ لاَ تُفْسِدُواْ فِی الأَرْضِ قَالُواْ إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ (بقره/۱۱) ‏اما: أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَلَٰكِنْ لَا يَشْعُرُونَ (بقره/۱۲) آگاه باشید اینها بدون شک خود مفسدین هستند، اما احساس نمی کنند و پی نمی برند؛ این پی نبردن آنها برایشان عذر نمی شود که ما آنها را مفسد ننامیم و در برابر مفاسد عقیدتی و رفتاری آنها واکنش شرعی نشان ندهیم.

ادامه خواندن حکم کسانی که با کفار در کشتار مسلمین و اشغال سرزمین مسلمین هم مسیر و یکجا می شوند چی هست؟ دوستُم می گوید آمریکا با ۱۲ عسکر صاحب افغانستان شد ما افغانستان را با کشته های زیاد تحویل آمریکا دادیم و اسیر برای گوانتامو روان کردیم.

امام حسین(ع) برای ما مساله ای غیر حکومتی است نه سیاسی، اگر بخواهید مثل ایران حکومتیش کنید بر اساس مذهب خود شما که سنی هستید و بر اساس سخن بزرگان شما مثل ابن عمر باید بگوئید امام حسین(ع) خوارج بوده و حتماً حق با یزید بوده، برای ما گریه ثواب دارد و گناهان را پاک می کند پس لطفاً با سیاسی کردن کار امام حسین(ع) این  گریه را هم از ما نگیرید

«السُّنة» و «أَهْلُ السُّنَّةِ» بودن و «الجَمَاعَة» و «أَهْلُ الجَمَاعَة» بودن، احکام و وظایف (پاسخ به سوالات)

س۳۷ : امام حسین(ع) برای ما مساله ای غیر حکومتی است نه سیاسی، اگر بخواهید مثل ایران حکومتیش کنید بر اساس مذهب خود شما که سنی هستید و بر اساس سخن بزرگان شما مثل ابن عمر باید بگوئید امام حسین(ع) خوارج بوده و حتماً حق با یزید بوده، برای ما گریه ثواب دارد و گناهان را پاک می کند پس لطفاً با سیاسی کردن کار امام حسین(ع) این  گریه را هم از ما نگیرید.

ج:  زمانی که حاکم دارالاسلام می میرد باید شورای اهل حل و عقد یا همان شورای اولی الامر یا خبرگان رهبری یکی را به رهبری انتخاب کنند، این «خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ » روشی بوده که از زمان ابوبکر تا حسن بن علی ادامه داشت؛ با حاکمیت «مُلْكًا عَاضًّا»[۱]معاویه و از بین رفتن سنت «خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ » و جایگزینی بدعت بزرگ شاهیگری، شورای اولی الامر به همراه نظارت عمومی هم که از مشخصه های «خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ » هستید نیز از بین رفتند و بدعت وراثت جایگزین شد و معاویه با قدرت اسلحه و پول و تزویر خواست برای پسرش یزید بیعت بگیرد.

بیعت با زور و تغلب و سلطه پیدا کردن بر حاکمیت هم باید از تمام قدرتهای کوچگ و بزرگ جامعه گرفته شود و تا زمانی که حاکمیت با غلبه و زور نیز مستقر نشده هر گونه جنگی بین مدعیان قدرت صرفاً جنگی داخلی جهت کسب قدرت حکومتی است و هیچ یک خوارج یا اهل بغی و … محسوب نمی شود؛ چون زمانی به شخص گفته می شود خوارج که مسلحانه بر علیه حاکمیت مستقر بر جامعه قیام کرده باشد، اما از سال ۶۰ق که قیام حسین بن علی شروع می شود تا سال ۷۳ق که حاکمیت عبدالله بن زبیر از بین می رود دارالاسلام به مدت ۱۳ سال دارای یک حاکمیت واحد نبود بلکه مدعیان قدرت و حاکمیت وجود داشتند.

حسین بن علی به گواهی خود شیعیان برای خلافت اسلامی قیام کرد و خودش را از یزید شایسته تر به  خلافت و بیعت می دانست و زمانی که از او درخواست می کنند که بیا و به یزید بیعت بده می گوید:  شخصى مثل من هرگز با كسى مثل او (يزيد) بيعت نمى كند، ما و شما فردا كنيم و ببينيم كه «أَيُّنا أَحَقُّ بِالْخِلافَةِ وَالْبَيْعَةِ»[۲] كدام يك از ما به خلافت و بيعت شايسته تر است.

پس اصل مساله کلاً بر سر حاکمیت و بیعت است، رسول الله صلی الله علیه وسلم ام الفساد را تغییر حکم و حاکمیت معرفی کرده بود، یعنی از تغییر حکم و حاکمیت تا ترک نماز که شخص به کلی از اسلام خارج می شود هر چه مفاسد هست به خاطر همین تغییر در حاکمیت و حکم بوده است و چنانچه خواهان از بین رفتن تمام این مفاسد هستیم باید بار دیگر حکم و حاکمیت به سبک رسول الله صلی الله علیه وسلم «ثُمَّ تَكُونُ خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّة»ِ برگردد .

رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: لَتُنْقَضَنَّ عُرَى الإِسْلَامِ عُرْوَةً عُرْوَةً، فَكُلَّمَا انْتَقَضَتْ عُرْوَةٌ تَشَبَّثَ النَّاسُ بِالَّتِي تَلِيهَا، وَأَوَّلُهُنَّ نَقْضًا:الحُكْمُ، وَآخِرُهُنَّ: الصَّلَاةُ،[۳]دستگیره های اسلام یک به یک شکسته می شوند،هرزمانی که دستگیره ای نابود شود مردم به آنچه نزدیک آن است چنگ می زنند، اول آنها شکستن حکم است و آخر آنها نمازاست.

مومنین در زمان حاکمیت معاویه «سنتِ» خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ حسن بن علی را از دست دادند و بر اساس قاعده ی «أنَّ الضَّروراتِ تُبيحُ المحظوراتِ» به دستگیره ی «بدعتِ» حرام شده ی حکومت بدیل اضطراری اسلامی «مُلْكًا عَاضًّا» چنگ زدند؛ حالا حسین بن علی می خواهد این بدعت بزرگ را از بین ببرد و بار دیگر سنت جدش رسول الله صلی الله علیه وسلم در مساله ی حاکمیت را زنده کند که خود به خود سایر سنتهای فراموش شده ی ریز نیز زنده می شوند و به همین ترتیب سایر بدعتهای پائینتر از این هم نابود می گردند.

 اگر مسلمانان به جای سرگرم شدن در مسائل جانبی و ریز فقهی شخصی به رفع عوامل بوجود آورنده منکرها  مشغول می شدند، و با آن مبارزه می کردند، این همه منکر در طول اینهمه قرون گذشته به تدریج گسترش پیدا نمی کرد. البته حکومتهای بدیل اضطراری اسلامی و در یکی دو قرن گذشته، طاغوتهای حاکم بر مسلمین هم بر اثر غفلت و ناآگاهی مومنین و به اولویتهای امر به مرعوف و نهی از منکر سعی کرده اند مسلمین را از کانالهای مختلف و توسط جاهلین میان مومنین و بخصوص سربازان جنگ روانی خود به مسائل ریز و جانبی غیر از پرداختن به منکر بزرگ حکومتهای موجود مشغول کنند؛ به همین دلیل است که می بینیم خیلی از این منکرهای کوچک و بزرگ در اثر غفلت و ناآگاهی که طاغوتیان برای گسترش حاکمیت خویش در جامعه ایجاد کردند، بوجود آمده اند.

اجرای اسلام و عینی شدن اسلام بعد از تکمیل شدن آن به وجود جماعت گره خورده است چنانچه عمر بن خطاب می گوید: لاَ إِسْلاَمَ إِلاَّ بِجَمَاعَةٍ، وَلاَ جَمَاعَةَ إِلاَّ بِإِمَارَةٍ، وَلاَ إِمَارَةَ إِلاَّ بِطَاعَةٍ.[۴] قطعاً اسلام وجود ندارد مگر با جماعت و جماعت وجود ندارد مگر با رهبریت و رهبریت وجود ندارد مگر با فرمانبرداری و اطاعت. اطاعت، رهبریت، جماعت؛ زمانی که این جماعت و حاکمیت بر دارالاسلام دچار بیماری و بدعت باشد قطعاً اسلام کامل هم در جامعه پیاده نمی شود؛ پس تنها گزینه برای اجرای کامل اسلام از بین بردن بدعت حکومتهای بدیل اضطراری اسلامی و بازگرداندن حاکمیت به سبک و روش و منهاج رسول الله صلی الله علیه وسلم است، چیزی که حسین بن علی به خاطر آن قیام کرد.

علاوه بر این، یکی از مفاد صلح حسن بن علی با معاویه این بود که «لَیْسَ لِمُعَاوِیَةِ بْنِ أَبِی سُفْیُانَ أَنْ یَعْهَدَ لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِهِ عَهْداً، بَلْ یَکُونُ الْأَمْرُ مِنْ بَعْدِهِ شُوْرَی بَیْنَ الْمُسْلِمِینَ»[۵] بعد از خودش ولی عهدی تعیین نکند بلکه امر حاکمیت به شورای مسلمین واگذار شود؛ اما معاویه برای بعد از خودش پسرش یزید را ولی عهد می کند و می خواهد برایش بیعت بگیرد[۶]؛ اما این بیعت گرفتن تکمیل نشد و معاویه مرد. 

بعد از مرگ معاویه، هم خلاء حاکمیت وجود داشت و قدرت حکومتی مستقر نشده بود و هم بر اساس برآوردهای حسین بن علی زمینه و شرایط مناسب برای: مَن رَأَى مِنكُم مُنْكَرًا فَلْيُغَيِّرْهُ بيَدِهِ،[۷] قیام و عوض کردن بزرگترین منکر و بدعت یعنی حاکمیت شاهیگیری به معروف حکومت اسلامی بر منهاج و روش نبوت با دست وجود داشت؛ اما دیگران معتقد بودند که هنوز شرایط و زمینه های قیام فراهم نیست.

امام طبری و ابن کثیر و الإمام الشعبي (۲۱ -۱۰۳ق) و دیگران نقل می کنند که: چون حسين عليه السلام خواست كه از مكّه به سوی کوفه بيرون رود، محمد بن علی ابن ابی طالب برادر حسین و ابن عباس و عبدالله بن زبیر و عبد اللَّه بن عمر به نزد حسین می آیند تا او را از این قیام منصرف کنند؛ عبدالله بن عمر می گوید: اى ابا عبد اللَّه! كجا مى‏روى؟ حسین گفت: «اينها، بيعت‏ها و نامه‏هاى مردم عراق است كه به من رسيده است»[تعداد نامه ها از ۵۰ تا ۱۵۰ نامه ذکر شده است[۸] و تعداد بیعت دهنگان هم  نفر بیشتر از ۳۰ هزار نفر بود[۹]]. ابن عمر گفت: [از من بشنو، بمان و بيرون نرو[۱۰]] آيا به سوى مردمى مى‏روى كه پدرت را كشتند و برادرت را رها كردند، در حالى كه آنان از آن دو، بيش از تو پيروى مى‏كردند؟ عبد اللَّه سعی کرد كه مانع سفر حسین شود؛ امّا چون نپذيرفت، در آغوشش كشيد و بین ابروان او را بوسید و گفت: تو را كه كشته مى‏شوى، به الله مى‏سپارم .[۱۱]

عبدالله بن عمر هرگز نمی گوید که قیام شما برای بازگرداندن حاکمیت به سبک رسول الله صلی الله علیه وسلم اشتباه است یا شما شایستگی این کار و جایگاه را نداری، بلکه می گوید که با این افراد عهد شکن نمی توان چنان کار بزرگی را انجام داد.

خروجی و درسِ یادِ قیام حسین انجام غیرتمندانه ی فریضه ی امر به معروف و نهی از منکر در سطح حکومتی از کانال شرعی آن و تمرکز بر نابودی بزرگترین بدعت و منکری است که با حاکمیت معاویه  شروع شده و تا کنون منبع و مادر تمام بدعتها و منکرات دیگر در میان مسلمین شده است.

خروجی بحث در مورد قیام امام حسین «أَيُّنا أَحَقُّ بِالْخِلافَةِ وَالْبَيْعَةِ» مساله ی بازگرداندن حاکمیت به  روش و سنت رسول الله صلی الله علیه وسلم و تمرکز بر این امر مهم انقلابی است که باعث زنده شدن منهج حکومتی اسلامی و عینیت یافتن و پویایی اسلام کامل در زندگی دنیوی انسانها ودمیدن روح تازه ی  حرکتی و جهادی در میان مومنین «اهل جماعت» و آزاد سازی مجدد زمین از لوث حاکمیت کفار می شود،  کاری که مومنین صدر اسلام تنها در یک نسل و با چند هزار مجاهد انجام دادند و تا کنون صدها نسل با میلیونها مسلمان و هم اکنون با بیشتر از ۲ میلیارد مسلمان نتوانسته اند حتی کاری در حد و اندازه ی کار اصحاب رسول الله صلی الله علیه وسلم را در آزادسازی زمین انجام دهند چه رسد به اینکه بخواهند قدمی بیشتر بردارند.  

زمانی که گفته می شود حسین با قیامش می خواست اسلام را زنده کند یعنی همین؛ و تا زمانی که این کار نیمه تمام حسین تمام نشود مومنین هرگز به وعده های الله در حاکمیت بر زمین و کسب عزت و قدرت راستین و تشکیل جامعه ای اسلامی بر روش و منهاج نبوت دست پیدا نخواهند کرد.

 پس اگر در کنار حسین و ادامه دهنده ی راه حسین هستی که منهج  صحیح  اسلامی در مساله ی امر به معروف و نهی از منکر و تمرکز بر بزرگترین و اصلی ترین منکر است، نه در کنار یزیدهای زمان و حتی بدتر از یزیدهایی که می بینیم، «اهل جماعت» شو،  محرک و انگیزه تو در یاد حسین این باشد و با صبر و غیرت بر هدفی تمرکز کن که حسین به خاطرش قیام کرد و به این شکل قیام حسین را زنده نگه دار و اجازه نده دارودسته ی منافقین وغلاة با توهمات و خیالاتی که در طول قرنها جهت انحراف مردم از مسیر و منهج جهادی حسین بافته اند با این چیزهای پست و بی ارزش و خرافاتی تو را به  بیراهه ببرند و  با تلاش چند قرنه و بی وقفه ای که جهت گم کردن هدف قیام حسین در تولید انواع انحرافات و خرافات کشیده اند حتی تو را به خدمت به بدتراز یزیدیان زمان بکشانند.

ادامه خواندن امام حسین(ع) برای ما مساله ای غیر حکومتی است نه سیاسی، اگر بخواهید مثل ایران حکومتیش کنید بر اساس مذهب خود شما که سنی هستید و بر اساس سخن بزرگان شما مثل ابن عمر باید بگوئید امام حسین(ع) خوارج بوده و حتماً حق با یزید بوده، برای ما گریه ثواب دارد و گناهان را پاک می کند پس لطفاً با سیاسی کردن کار امام حسین(ع) این  گریه را هم از ما نگیرید

طالبان کنونی و عدم تکفیر مرتدین و شبهه ی مرجئه بودن امام ابوحنیفه رحمه الله (۱۸)

«السُّنة» و «أَهْلُ السُّنَّةِ» بودن و «الجَمَاعَة» و «أَهْلُ الجَمَاعَة» بودن، احکام و وظایف (پاسخ به سوالات)

طالبان کنونی و عدم تکفیر مرتدین و شبهه ی مرجئه بودن امام ابوحنیفه رحمه الله (۱۸)

تفکرات معتزلی مدارس دیوبندی:

در کنار ترکیب عقاید کلامی مرجئه با مسائل فقهی حنفی ها، آفت دیگر نفوذ و ترکیب عقاید کلامی معتزله با مسائل فقهی حنفی ها بود، همچنانکه بسیاری از پیروان سایر مذاهب نیز به نحوی خوارج زده و معتزلی زده و مرجئه زده و این روزها نجدی زده و سکولار زده و غیره شده اند.

با آنهمه مخالفت امام ابوحنیفه با جهمیه و معتزلی ها و با آنکه امام ابوحنیفه مثل امام احمد بن حنبل و دیگران به صورت مطلق معتقدین به خلق قرآن و معتزله را تکفیر کرده بودند و با آنهمه ردیه ای که معتزلی ها بر امام ابوحنیفه زده اند اما عده ای از کسانی که در فقه تابع فقه ابوحنیفه بودند در عقاید به علم کلام روی می آورند و معتزلی می شوند و به قول ابوسلیمان جوزجانی کسی چون احمد بن ابی دؤاد حنفی مذهب با معتقد شدن به خلق قرآن و معتزلی شدن، اصحاب ابوحنیفه را بدنام کرد.[۱]

احمد ابن ابی دؤاد بعدها به نظام حکومتی مامون عباسی معتزلی پیوست و در زمان مامون معتزلی منصب قاضی القضاتی را عهده‌دار شد و از بزرگان حکومت معتزلی مامون بود. او در تمام امور دولتی مورد مشاوره مامون و معتصم قرار می‌گرفت. زمانی که معتصم معتزلی درگذشت، واثق معتزلی هم در کارهای خویش به وی مراجعه می‌کرد. یعنی در تمام دوران محنتی که معتزلی ها بر مومنین اهل سنت تحمیل کردند این احمد بن ابی دؤاد که در مسائل فقهی حنفی مذهب و در عقیده معتزلی بود مشارکت داشت.

احمد بن ابی داودِ در فقه حنفی اما در عقیده معتزلی، قاضی القضات و به اصطلاح رئیس دادگستری و سرپرست آنهمه جنایت حاکمیت معتزلی ها در زمان مامون و معتصم و واثق بود. ابن ابی دؤاد کسی بود که مسئله ی خلق قرآن را طرح کرد و مامون، معتصم و واثق را بر آن داشت تا مردم را در مورد مسئله خلق قرآن مورد امتحان و آزمایش قرار بدهند. او بود که اعتزال و مذهب معتزله را مذهب رسمی دولتی در تمام دوران حکومت مامون، معتصم و واثق قرار داد[۲] و شروع کننده ی «ملکاً جبریاً» شد، و در دوران متوکل هم که عصر معتزلی ها تمام شد، فلج شد و با ذلیلی مرد. همچنانکه معاویه بنیناگذار بدعت «ملکاً عاضاً» شد احمد بن ابی داود هم بنیانگذار بدعت «ملکاً جبریاً» در میان مسلمین شد.

ابوالقاسم بلخی بنیانگذار فرقه ی معتزلی کعبیه یا بلخیه[۳] هم در فقه تابع مذهب امام ابوحنیفه بود اما در عقیده و کلام یکی از بزرگان معتزلی زمان خودش به شمار می رفت [۴] و با آنکه در بغداد دارای منزلت بود اما در خراسانِ بزرگ جایگاهی نداشت و او را مورد احترام قرار نمی‌دادند و حتی با او صحبت نمی‌کردند،[۵] و حتی عده ای از حنفی ها و بزرگان اهل علم ماوراء النهر و خراسان ابوالقاسم بلخی را تکفیر کرده بودند.[۶]

به هر حال و در آن دوران، علاوه بر حنفی هائی که معتزلی شده بودند؛ مذهب فقهی حنفی، مذهب بسیاری از معتزلی های ایران آن زمان و عراق شد و معتزلی ها در فقه تابع مذهب امام ابوحنیفه شدند،[۷] البته معتزله خودشان هم بر چندین فرقه بودند مثلاً فرقه نجاریان از معتزله در ری بودند که اینها نیز در فقه تابع فقه حنفی بودند.[۸]

با آنکه کتابهائی چون أصول الشاشي[۹] در فقه بر همان اساس منابع فقهی ۱- قرآن ۲- سنت ۳- اجماع ۴- قول صحابی ۵- قیاس پایه ریزی شده اند اما بايد دانست كه اصل كتابهای اصول فقهی (مثل: نورالانوار: شرح رساله‌المنار[۱۰]؛ الحسامي في الاصول، [۱۱] و… ) كه مدتهاست در مدارس دیوبندی تدریس می شود برگرفته از کتاب الأصول ابو الحسن عبیدالله بن حسن کرخی[۱۲] (۲۶۰ – ۳۴۰ ق) رئیس معتزله «وَكَانَ رَاساً فِي الاعتزَال» است که در فروع مثل سایر معتزله حنفی مذهب بود و مفتی حنفی ها در بغداد که در عبادت بسیار کوشا و بر فقر و تنگدستی بسیار صبور بود. [۱۳] از جمله شاگردان مشهور ابو الحسن عبیدالله کرخی معتزلی می‌توان از ابو بکر رازی مشهور به الجصاص (نویسندۀ کتاب مشهور «الفصول فی الأصول») و ابو علی شاشی (نویسندۀ کتاب مشهور «اصول شاشی») را نام بُرد.

ابوالحسن کرخی معتزلی در همین کتاب الاصول که مرجعی برای مدارس حنفی دیوبندی کنونی عصر ما هم شده است در مورد قرآن می گوید: هر آیه ای از قرآن اگر بر خلاف قول علمای ما باشد بايد آنرا نسخ کنيم يا مرجوح قرار دهيم و اقوال علماء (معتزلی – حنفی) را ترجيح دهيم بهتر از اين است که آنرا تأويل کنيم.[۱۴]

ابوالحسن کرخی معتزلی در مورد احادیث صحیح رسول الله صلی الله علیه وسلم نیز می گوید: هر حديثی که به خلاف اصحاب ما [عقیده معتزلی در اصول و فقه در فروع]بيايد همانا آن حدیث حمل بر نسخ می شود يعنی حديث را منسوخ مي کنيم يا مي گوييم اين حديث معارض بمثل شده است بعد مي رويم به طرف دليل ديگر يا به طرف ترجيح، همان گونه که اصحاب ما ترجيح داده اند، يا حمل بر توفيق مي کنيم، موافق قيام دليل نسخ آمد پس او را منسوخ مي کنيم يا دليل ديگر آمد به طرف آن مي رويم.[۱۵]

چند قرن بعد از ابوالحسن کرخی معتزلی همین عقاید توسط کسانی چون أبو البركات عبد الله بن أحمد بن محمود حافظ الدين النسفي (۷۱۰هـ – ۱۳۱۰م) دوستدار اهل تصوف و متولد ایذه خوزستان ایران اما اصالتاً اهل نسف خراسان بزرگ که هم اکنون بخشی از ازبکستان است ادامه پیدا می کند که در کتاب اصول فقه خود «المنار» در مورد حدیث صحیح رسول الله صلی الله علیه وسلم  زمانی که مخالف تفکر مورد پذیرش مذهب او باشد می گوید: راوی حديث اگر معروف به فقه و اجتهاد باشد مثل خلفاء الاربعه و چهار عبدالله (عبدالله بن عمر، عبدالله بن عباس، عبدالله بن عمرو بن عاص، و عبدالله بن زبیر) در اين صورت حديث مرفوع است و در مقابل او قياس متروک است، و اگر راوی معروف به عدالت و ضبط باشد ولی فقيه نباشد مثل انس و ابي هريره در اين صورت حديث مرفوع و صحيح او اگر با قياس موافق باشد به آن عمل مي شود و اگر حديث صحيح و مرفوع او مخالف قياس باشد به خاطر ضرورت، حديث متروک می شود.[۱۶]

بر اساس این قواعد و اصول معتزلی ها که توسط دسته هائی از حنفی ها ادامه داده می شود در همان قرون گذشته کسانی چون ابوبکر ابی شيبه در المصنف خود می آورد که این جریان معتزلی- حنفی ۱۲۴ حدیث صحیح را به نفع افکار خود کنار زده اند،[۱۷] و علامه خطیب بغدادی هم چهار صد حديث را ذكر كرده وگفته که مقلدين (این جریان از) احناف آنها را رد و انکار نموده اند.[۱۸]

ادامه خواندن طالبان کنونی و عدم تکفیر مرتدین و شبهه ی مرجئه بودن امام ابوحنیفه رحمه الله (۱۸)

طالبان کنونی و عدم تکفیر مرتدین و شبهه ی مرجئه بودن امام ابوحنیفه رحمه الله (۱۷)

«السُّنة» و «أَهْلُ السُّنَّةِ» بودن و «الجَمَاعَة» و «أَهْلُ الجَمَاعَة» بودن، احکام و وظایف (پاسخ به سوالات)

طالبان کنونی و عدم تکفیر مرتدین و شبهه ی مرجئه بودن امام ابوحنیفه رحمه الله (۱۷)

امام ابوحنیفه با آنکه مثل همه ی اهل «العلم» و فقه بین انواع گناهان کبیره فرق می گذارد و بر اساس ظوابط تکفیر مستحقین را تکفیر و از اسلام خارج می کند اما در مورد کسانی که مرتکب گناه کبیره شده اند و به درجه ای ارتداد نرسیده اند و همچنان در دایره ی «الَّذِينَ آمَنُوا» (حج/۱۷) باقی مانده اند می گوید قضاوت در مورد ایمان این اشخاص را به الله واگذار می کنیم و ما در مورد میزان ایمان این اشخاص خودمان را مشغول نمی کنیم و این شخص اینکه در قیامت به بهشت می رود یا جهنم را باید به الله واگذار کرد و حکم نداد.

ابومقاتل می‌گفت امام ابوحنیفه مرتبت و منزلت انسان‌ها را در آخرت چنین دسته‌بندی می‌کرد:

  1. انبیاء که جایگاه‌شان بهشت است
  2. کفار که در جهنم هستند
  3. مؤمنان که درباره آن‌ها توقف و از خوف (ترس) و رجاء (امید) صحبت می‌شود. به این معنا که باید به بخشودگی ‌آن‌ها امید داشت، اما از گناهان‌شان نیز بیم‌ناک بود.

این منهج صحیح مسلمین است و کسی از مومنین که به درجه ی کفار تنزل پیدا نکرده و همچنان مومن می میرد و الله تعالی از کانال رسولش صلی الله علیه وسلم وعده ی بهشتی بودن آنها را نداده است در مورد آخرت آنها از خوف (ترس) و رجاء(امید) شرعی استفاده می کنیم، در مورد خودمان نیز از خوف و رجاء شرعی استفاده می کنیم.  

کسانی که به صورت غیر عمد و نا آگاهانه تنها یک جمله را در کتاب افکار یک شخص می گیرند و بر اساس آن جمله حکم می دهند به سادگی دچار اشتباه می شوند، و کسانی که آگاهانه با قیچی کاری مطالب دیگران و حتی با قیچی کاری آیات و احادیث صحیح رسول الله صلی الله علیه وسلم دچار چنین کاری می شوند دغل بازان مجرمی از دارودسته ی منافقین و یا کفار معاند هستند که هدفی جز سیاه نمائی و ضربه زدن به ایمان و جماعت مومنین ندارند. امام ابوحنیفه و سایر بزرگواران ما در گذشته و حال کتابی گاه چند جلدی با فصلها و موضوعات مختلفی هستند که تنها با تسلط بر این کتاب می توان در موردشان رای داد.

یا امام ابوحنیفه می گوید در مورد چیزی که نمی دانیم مثل میزان ایمان این «الَّذِينَ آمَنُوا» (حج/۱۷) که با انجام گناهان کبیره باز در دایره ی مسلمین باقی مانده اند سکوت می کنیم، چون الله تعالی علم به میزان ایمان اشخاص در قلبها را به ما نداده است، پس سکوت می کنیم و حکم آن را به الله واگذار می کنیم همچنانکه ملائکه به الله گفتند: ‏قَالُواْ سُبْحَانَکَ لاَ عِلْمَ لَنَا إِلاَّ مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّکَ أَنتَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ (بقره/۳۲) منزّهی تو، ما چیزی جز آنچه به ما آموخته‌ای نمی‌دانیم تو دانا و حکیمی.‏

آیا ملائکه با این سخن مرجئه شدند؟ قطعاً خیر، بلکه امثال امام ابوحنیفه و ملائکه، جایگاه علم و توانائی خودشان و جایگاه علم و توانائی الله را می دانند و می خواهند بگویند در کاری که تنها متعلق به الله است و مخلوق نمی تواند در آن وارد شود ما هم وارد نمی شویم و ادای خالق را مثل جاهلین در نمی آوریم.

مناظره ی پرمفهوم امام ابوحنیفه با جهم بن صفوان بلخی بنیانگذار مرجئه ی جهمیه در باره ی ایمان، قابل توجه و تأمل است و به سادگی می توان به بخشی از عمق اختلاف منهج امام ابوحنیفه که همان منهج اهل سنت و جماعت است با منهج مرجئه پی برد. جهم‌بن‌صفوان به ملاقات امام ابوحنیفه می‌رود و می‌گوید:

  • جهم: نزدت آمده‌ام تا در باره مسائلی صحبت کنیم.
  • ابوحنیفه : سخن‌گفتن با تو ننگ است و غوطه‌ورشدن در آنچه تو بدان معتقدی آتش سوزان.
  • جهم: چگونه در باره من حکم کردی در حالی‌که هنوز سخنان مرا نشنیده‌ای؟
  • ابوحنیفه: سخنان تو به من رسیده است و چنین سخنانی را اهل قبله نمی‌گویند.[یعنی او را تکفیر می کند]
  • جهم: آیا بر من داوری به غیب می‌کنی؟
  • ابوحنیفه: این سخنانی که تو گفته‌ای نزدخاص و عام به شهرت رسیده است، پس برایم جایزاست که چنین چیزی را بر تو ثابت کنم.[ چون برای ثابت کردن جرم شخص، اِستفاضه یا شايع شدن و مشهور شدن در ميان مردم هم وجود دارد، به گونه ای كه به اندازه ای مشهور باشد كه جايی برای انكار باقی نمانده باشد]
  • جهم: ای بوحنیفه! من از تو جز در باره ایمان سؤال نخواهم کرد.
  • ابوحنیفه: آیا تا اکنون ایمان را نشناخته‌ای که از من درباره آن سؤال می‌کنی؟
  • جهم: آری! اما در باره یک‌نوع آن شک و تردید دارم.
  • ابوحنیفه: شک در ایمان کفر است.
  • جهم: چنین چیزی برای تو جایز نیست تا این‌که برایم بیان داری چگونه مرا کافر دانستی؟ [جهم هم می داند که ابوحنیفه او را تکفیر کرده و کافر می داند و امام ابوحنیفه هم انکار نمی کند که او را تکفیر کرده است و او را کافر دانسته است.]
  • ابوحنیفه: بپرس.
  • جهم: مرا از کسی خبرده که با دل خویش به وحدانیت خدا و تمام صفات او تعالی پی برده است، اما پیش از این‌که سخنی به زبان آورد، در حالی‌که به آن قدرت نیز داشته، وفات کرده است. آیا چنین انسانی مؤمن از دنیا رفته است یا کافر؟
  • ابوحنیفه: کافر از دنیا رفته است و از جمله جهنمیان به‌حساب می‌آید تا زمانی‌که سخن نگفته است.
  • جهم: چگونه مؤمن به حساب نیاید در حالی‌که خداوند را به وحدانیت شناخته و به صفات او تعالی پی برده است؟
  • ابوحنیفه: اگر به قرآن باور داری و آن را حجت می‌پنداری، من از آن برای مدعای خویش دلیل می‌آورم و اگر به آن معتقد نیستی دلایلی برایت می‌آورم که با مخالفان اسلام بیان می‌کنم.
  • جهم: من به قرآن ایمان دارم و آن را حجت می‌دانم.
  • ابوحنیفه: الله درقرآن کریم ایمان را به دو عضو که قلب و زبان است مرتبط گردانیده است، چنانکه ‌می‌فرماید:

 وَإِذَا سَمِعُواْ مَا أُنزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرَى أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُواْ مِنَ الْحَقِّ یَقُولُونَ رَبَّنَا آمَنَّا فَاکْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِینَ ‏(مائده/۸۳)و آنان هر زمان بشنوند چیزهائی را که بر پیغمبر نازل شده است (از شنیدن آیات قرآنی متأثّر می‌شوند و) بر اثر شناخت حق و دریافت حقیقت، چشمانشان را می‌بینی که پر از اشک (شوق) می‌گردد (و زبانشان به دعا باز می‌شود و) می‌گویند: پروردگارا!  (به تو و پیغمبران تو و همه کتابهای آسمانی و بدین آیات قرآنی) ایمان داریم (و خویشتن را در پناه تو می‌داریم) پس (ایمان ما را بپذیر و) ما را از زمره (امّت محمّدی که) گواهان (بر مردم در روز رستاخیزند) بشمار آور .

‏ وَمَا لَنَا لاَ نُؤْمِنُ بِاللّهِ وَمَا جَاءنَا مِنَ الْحَقِّ وَنَطْمَعُ أَن یُدْخِلَنَا رَبَّنَا مَعَ الْقَوْمِ الصَّالِحِینَ ‏(مائده/۸۴) ما چرا نباید به الله و به حقیقتی که (توسّط محمّد) برای ما آمده است، ایمان نیاوریم‌؟! و حال آن که (راه صواب نمایان و حق بی‌پرده عیان است و) امیدواریم که پروردگارمان ما را با صالحان (به بهشت جاویدان) ببرد.‏ فَأَثَابَهُمُ اللّهُ بِمَا قَالُواْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَذَلِکَ جَزَاء الْمُحْسِنِینَ ‏(مائده/۸۵) پس الله در برابر اعترافشان ( به حق ) باغهای ( بهشت را ) به عنوان پاداش بدیشان می‌دهد که در زیر ( درختان ) آن جویبارها روان است و آنان جاودانه در آنجا می‌مانند ، و این جزای نیکوکاران ( چون ایشان ) است .‏

پس آن‌ها را به خاطر آن‌چه گفتند و تصدیق نمودند مؤمن گردانید.

ادامه خواندن طالبان کنونی و عدم تکفیر مرتدین و شبهه ی مرجئه بودن امام ابوحنیفه رحمه الله (۱۷)

طالبان کنونی و عدم تکفیر مرتدین و شبهه ی مرجئه بودن امام ابوحنیفه رحمه الله (۱۶)

«السُّنة» و «أَهْلُ السُّنَّةِ» بودن و «الجَمَاعَة» و «أَهْلُ الجَمَاعَة» بودن، احکام و وظایف (پاسخ به سوالات)

طالبان کنونی و عدم تکفیر مرتدین و شبهه ی مرجئه بودن امام ابوحنیفه رحمه الله (۱۶)

امام شافعی گفته است که: مردمان عیال ابوحنیفه‌اند در فقه، و النَّاسُ عِيَالٌ فی التفسیرِ عَلَى مقاتل؛ و مردم در تفسیر قرآن چونان اهل و عیالی برای مقاتل هستند؛[۱] یعنی چگونه اهل و عیال وابسته و دست به دهن پدر خانواده هستند و از او بهره می برند به همین شکل همه در فقه به ابوحنیفه و در تفسیر به مقاتل بن‌سلیمان بلخی وابسته هستند. اما همین مقاتل بن‌سلیمان که عده ای او را مثل امام ابوحنیفه زیدی می دانند و در تفسیر تا این اندازه وارد بود با این وجود امام شافعی و دیگران او را در حدیث ضعیف می دانند و علاوه بر آن، اصحاب ملل ‌و نحل، مقاتل بن‌سلیمان را به عنوان یکی از نظریه‌پردازان مرجئه نام برده اند اما به قول خودشان مرجئی سنی نه مرجئی بدعی؛ مقاتل بن‌سلیمان برای ماده ی ایمان چهار وجه بیان می کند:

  1. ایمان: اقرار زبانی بدون تصدیق…
  2. ایمان: تصدیقِ پیدا و پنهان است…
  3. ایمان: به‌معنای توحید است…
  4. ایمان: شرک است.

جالب است بدانید که مقاتل بن سلیمان بلخی (و۱۵۰ق) در سپاهی فعالیت می‌کرد که دربرابر حارث بن‌ سُریج، می‌جنگید که جهم بن صفوان بلخی بنیانگذار مرجئه جهمیه هم کاتب حارث بود و امام ابوحنیفه، هم منتقد مرجئه ی جهمیه بود و هم منتقد بعضی از اندیشه های مقاتل بن سلیمان مثل مشبه [۲] و مجسمه[۳] بودن او؛ پس اگر امثال مقاتل بن سلیمان می گویند ایمان به معنای توحید و تصدیق قلبی و اقرار زبانی است در واقع ایمان توحیدی را در برابر ایمان به شرک، و مومنین به الله «الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ» (حجرات/۱۵) را در برابر مومنین به طاغوت «يُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَالطَّاغُوتِ» (نساء/۵۱) قرار داده است.

بسیاری از مخالفین این بزرگواران که اکثراً جزو معتزله و خوارج و سایر فرقه های معروف به اهل سنت بودند به دلیل برداشت نادرست از بخشی از سخنان این بزرگواران و عدم توجه به سایر سخنان و عمل این بزرگواران حکم صادر می کردند مثلاً عده ای می گویند: ضحاک بن مزاحم گرایش‌های ارجایی داشته؛ چرا؟ چون در برابر خوارج می گفته مرتکب گناه کبیره کافر نیست! یا کسی چون ابونعیم عمر عدوی بلخی خراسانی را نیز مرجئه می دانند چرا؟ چون: احادیثی از مقاتل بن حیان را نقل می‌کرده  که مایه‌ی ناخرسندی متکلمان معتزلی بود؛ یعنی چون مخالف متکلمان معتزلی بود و اهل حدیث بود مخالفینش از او تحت عنوان مرجئه یاد می کردند.

این بزرگواران عملی را نابودکننده ی ایمان نمی دانستند که تمام فرقه های غیر خوارج و غیر معتزله با آوردن شرایط و موانعی معتقد بوده و هستند که این اعمال نابودکننده ی ایمان شخص نیستند و موانعی معتبر شرعی وجود دارند که اجازه نمی دهند ایمان شخص نابود شود؛ اما اگر این شرایط وجود داشت و موانع برداشته شد همین اعمال چنان به ایمان شخص لطمه وارد می کنند که باعث کافر شدن و ارتداد شخص از اسلام می شوند به همین دلیل همین بزرگواران این مجرمین را تکفیر می کنند در حالی که در ادبیات مرجئه چیزی به نام تکفیر وجود ندارد، چون مرجئه می گویند عمل و حتی اقرار به زبان مساله ای جداگانه از ایمان است، و از نگاه مرجئه عمل هرگز به ایمان صدمه نمی زند.

یا آوری کنیم : همچنانکه اهل سنت می گویند: «أنَّ الإيمانَ قولٌ وعَمَلٌ، يَزيدُ ويَنقُصُ»[۴] است به همین شکل خوارج و معتزله هم می گویند: ایمان قول و عمل است اما زیاد و کم نمی‌شود و بر این باورند «الطَّاعَاتُ کلُّهَا مِنْ الْإِیمَانِ فَإِذَا ذَهَبَ بعضها ذَهَبَ بَعْضُ الْإِیمَانِ فَذَهَبَ سَائِرُهُ فَحَکمُوا بِأَنَّ صَاحِبَ الْکبِیرَةِ لَیسَ مَعَهُ شَیءٌ مِنْ الْإِیمَانِ» تمامی طاعات و عبادات از ایمان است پس هرگاه بعضی از آن از بین برود تمامی ایمان از بین می‌رود و حکم به این می‌دهند که صاحب گناه کبیره ایمان ندارد. البته زمانی که می گویند با رفتن یک جزء از ایمان کل ایمان می ورد در مورد حکم دادن بر این مسلمینی که به قولشان بی ایمان شده اند دو حکم جدا گانه می دهند:

  1. خوارج می گویند این مسلمانی که دچار گناه شده در واقع ایمانش از بین رفته پس کافر است و در دنیا مثل کفار سکولار(مشرک) با او معامله می کنند و می گویند در آخرت هم برای همیشه در آتش جهنم است.
  2. ۲-     معتزله هم می گویند این مسلمانی که دچار گناه شده و به این شکل ایمانش از بین رفته است در دنیا فاسق است اما حکم فاسق در نزد معتزله در قیامت به مثل حکم کافر است یعنی تا ابد در جهنم هستند.

اما مرجئه با حذف عمل از تعریف ایمان می گویند که ایمان کم و زیاد نمی‌شود و شخصی که مدعی ایمان و اسلام است در بعد فردی انسانی لیبرال و رها شده است، نماز بخواند یا نخواند، روزه بگیرد یا نگیرد، جهاد برود یا نرود و دزدی کند یا نه و یا خمر و مست کننده ها مصرف کند یا نه و زنا کند یا نه و تمام مفاسد را انجام دهد یا ندهد و یا تمام واجبات و متسحبات را انجام دهد یا ندهد به میان کفار برود و تابع قوانین این کفار شود و حتی با این کفار بر علیه مسلمین بجنگد و… تأثیری در ایمان شخص ندارد؛ و یا شخص مسئول حکومتی و حزبی نیز در بعد حکومتی و اجرائی و حزبی هر جرمی مرتکب شود باز ایمانش کم و زیاد نمی شود به همین دلیل شما می بینید که مرتدینی چون ربانی و احمد شاه مسعود و دوستُم و امثالهم در کنار کفار سکولار و اشغالگر جهانی و مرتدین منطقه ای بر علیه اهل جماعت و دارالاسلام تحت حاکمیت عمر سوم قرار می گیرند و مسبب آنهمه جنایت و فجایع شده اند که هنوز آثار این جنایات ادامه دارد؛ یا مرتدینی کمونیست زبانباز چاپلوس چون نانجیب و امثالهم در حاکمیتهای کمونیستی آنهمه مفاسد عقیدتی و رفتاری دارند و آنهمه جنایت انجام می دهند اما باز شما یک مولوی از جریان ارجاء را نمی بینید که چنین موجوداتی را به دلیل اینهمه کفر بواحی که مرتکب شده اند کافر و مرتد بدانند؛ چون اینها بر این باورند که عمل تاثیری در ایمان ندارد و ایمان هم کم و زیاد یا نابود نمی شود حتی اگر هزاران کفر و جرم عقیدتی و رفتاری انجام دهد.  

در اینجا نکته ای را ذکر کنم که برای بعضی از دوستان سوال شده و آنهم اینکه تمام آیات بر این اصل تأکید دارند که ایمان زیاد می شود اما از کم شدن ایمان صحبت نکرده است. با آنکه در مورد مرتد شدن عده ای آیاتی وجود دارد و این می رساند که ایمان تا حد نابودی هم سقوط می کند، احادیث رسول الله صلی الله علیه وسلم نیزاز کمترین میزان ایمان و ضعیفترین میزان ایمان صحبت کرده اند تا تکمیل ایمان چنانچه می فرماید صلی الله علیه وسلم: مَنْ أَحَبَّ لِلَّهِ وَأَبْغَضَ لِلَّهِ وَأَعْطَی لِلَّهِ وَمَنَعَ لِلَّهِ فَقَدِ اسْتَکمَلَ الإِیمَانَ.[۵] کسی که به خاطر الله دوست بدارد، و به خاطر الله خشم گیرد و به خاطر الله ببخشد و احسان کند و به خاطر الله جلوگیری کند و باز دارد، به راستی ایمانش را کامل گردانیده است.

ادامه خواندن طالبان کنونی و عدم تکفیر مرتدین و شبهه ی مرجئه بودن امام ابوحنیفه رحمه الله (۱۶)

طالبان کنونی و عدم تکفیر مرتدین و شبهه ی مرجئه بودن امام ابوحنیفه رحمه الله (۱۵)

«السُّنة» و «أَهْلُ السُّنَّةِ» بودن و «الجَمَاعَة» و «أَهْلُ الجَمَاعَة» بودن، احکام و وظایف (پاسخ به سوالات)

طالبان کنونی و عدم تکفیر مرتدین و شبهه ی مرجئه بودن امام ابوحنیفه رحمه الله (۱۵)

نکته ی دیگر در فهم صحیح افکار امام ابوحنیفه در مساله ی مومن بودن یا نبودن دیگران، به فرقه ها و مذاهب و اجتهادات مختلف مومنین، و مساله ی «اسلام حکمی و اسلام حقیقی» برمی گردد. رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: مَن قالَ: لا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، وَكَفَرَ بما يُعْبَدُ مَن دُونِ اللهِ، حَرُمَ مَالُهُ وَدَمُهُ، وَحِسَابُهُ علَى اللَّهِ.[۱] هر كسى گفت: “لَا إِلَهَ إِلَّا الله”، و به آنچه كه به غير الله عبادت مى شود كافر شد، مال و خونش حرام مى شود و حساب او با الله متعال خواهد بود.

پس کسی که به صورت مجمل و کلی کفر به طاغوت کند و شهادتین بر زبان بیاورد و با نماز این ادعای خودش را ثابت کند مشمول «اسلام حکمی» می شود هر چند در این کفر به طاغوت و «لا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» گفتن دروغگو باشد و یکی از منافقین باشد یا مومنی دارای اشتباهاتی در تمام امور نظری (عقیدتی) و ظاهری (عملی) هم باشد. تمام مسلمین دوران امام ابوحنیفه اهل نماز و سایر عبادات بودند ودر مورد چنین مسلمانانی که ضمن اقرار زبانی به الله و آنچه پیامبر خاتم صلی الله علیه وسلم آورده تصدیق داشتند و به آن عمل می کردند در العالم و المتعلم آورده اند که امام ابوحنیفه ایمـان را چنـين تعریـف می کرده است: ایمان، تصدیق و شناخت و یقین و اقرار است.[۲]  

در اینجا حتی اگر بپذیریم که این تعریف واقعاً متعلق به خود امام ابوحنیفه است باز باید متوجه شویم که منظور از این «تصدیق» از نگاه امام ابوحنیفه و پیروان آگاهش چیست؟ یا منظور از «شناخت» چیست؟ یا منظور از «یقین» چیست که ابن مسعود هم می گوید: اليَقِينُ الإِيمَانُ كُلُّهُ. یقین کل ایمان است،[۳] یا می بینیم که رسول الله صلی الله علیه وسلم به صورت مختصر در مورد دین می فرماید: إِنَّ الدِّينَ النَّصِيحَةُ.[۴] دين نصيحت كردن است؛ یا باز می بینم که رسول الله صلی الله علیه وسلم به جای کلمه ی الإِيمَان و کلمه ی اليَقِينُ از کلمه ی دین استفاده می کند و در مورد ابتلاء و آزمایش که علامت محبت الله در مورد بندگانش است :إِذَا أَحَبَّ اللهُ قَوْمًا ابْتَلاهُمْ.[۵] هرگاه الله ملتی را دوست بدارد آنان را مورد ابتلاء و ازمایش قرار می‌دهد؛ از رسول الله صلی الله علیه وسلم سوال شد کدام انسان ها بیشتر مورد ابتلاء و آزمایش قرار می‌گیرند؟ گفت: الْأَنْبِيَاءُ (ثم الصالحون)[۶] ثُمَّ الْأَمْثَلُ فَالْأَمْثَلُ، يُبْتَلَى النَّاسُ عَلَى قَدْرِ دِينِهِمْ، فَمَنْ ثَخُنَ دِينُهُ اشْتَدَّ بَلَاؤُهُ، وَمَنْ ضَعُفَ دِينُهُ ضَعُفَ بَلَاؤُهُ، وَإِنَّ الرَّجُلَ لَيُصِيبُهُ الْبَلَاءُ حَتَّى يَمْشِيَ فِي النَّاسِ مَا عَلَيْهِ خَطِيئَةٌ.[۷] پیامبران و پس از ایشان صالحان و پس از آنها کسانی که بیشتر به ایشان نزدیکند. مردم به اندازه میزان دین شان مورد آزمایش قرار می‌گیرند، اگر در دین او استواری باشد به میزان آزمایش او سخت می‌گردد و چنانچه در دین او ضعف باشد آزمایش او هم کم و ضعیف می‌شود؛ و شخص به اندازه ای به او بلاء می رسد و مورد آزمایش قرار می گیرد تا اینکه در میان مردم راه می رود و گناه و خطائی بر او نمانده است.

 در جای دیگری رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: إِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِعَبْدِهِ الْخَيْرَ عَجَّلَ لَهُ الْعُقُوبَةَ فِي الدُّنْيَا، وَإِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِعَبْدِهِ الشَّرَّ أَمْسَكَ عَنْهُ بِذَنْبِهِ حَتَّى يُوَافِيَ بِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ. [۸] اگر الله نسبت به بنده اش اراده خير داشته باشد زودتر او را در دنيا دچار مجازات و عقوبت مي‌نمايد و در صورتي كه  نسبت به او اراده شر داشته باشد او را با گناهانش به حال خود مي‌گذارد تا در قيامت به تمام و كمال او را مجازات كند.

من و شما به چه اندازه در مفاهیم ۴گانه ی دین ۱- قدرت حاکمیت ۲- قانون و برنامه ۳- اطاعت کردن ۴ مجازات و پاداش توسط این حاکمیت و قوانین شریعت الله قوی و پایبند هستیم به همان میزان مورد آزمایش قرار می گیریم؛ در این سخن رسول الله صلی الله علیه وسلم دین معادل ایمان است.

پس باید بدانیم که چرا به‌ عنوان‌ یک‌ ضرورت‌ بحث لفظ و الفاظ و انواع الفاظ، بخشی از بدنه ی اصلی اصول فقه، و به عنوان مقدمه‌ای برای استنباط احكام شرع از ادله، اکثراً در ابتدا و قسمت اول کُتُب اصول الفقه قرار داده شده، و باید قبل از هرگونه بحثی متوجه شویم که منظور از به کار گیری الفاظ در منابع فقهی ما چیست؟ و در این مورد خاص هم، باید بدانیم منظور از «یقین» و «شناخت یا معرفت» و «تصدیق» از نگاه ابن مسعود و امام ابوحنیفه و آندسته از پیروان ابوحنیفه که به تفکرات کلامی آلوده نشده اند چیست؟

 ابن عابدين حنفی می گوید: معنی «تصدیق» قبول قلب و موافقت و فرمانبرداری از تمام آنچه است که به ضرورت دانسته می شود که از دین محمد صلی الله علیه و سلم است به گونه ای که عموم مردم بدون نظر و استدلال آنرا می دانند مثل وحدانیت الله و نبوت و دوباره زنده شدن و جزاء و واجب بودن نماز و زکات و حرام بودن خَمر و امثال این.[۹] پس منظور از «تصدیق» تنها تصدیق قلبی نیست بلکه همان «أنَّ الإيمانَ قَولٌ وعَمَلٌ» است که اعمال ظاهری را هم شامل می شود و اعمال ظاهری بخشی از اعمال قلب در نظر گرفته شده اند.  

در تمام دوران زندگانی امام ابوحنیفه «مُلْكًا عاضًّا» حکومت بدیل اضطراری اسلامی امویان و عباسیان حاکم بود که در این حاکمیت تنها حکومت کردن برایشان مهم بود و کاری به عقاید و افکار مردم نداشتند اما بعد از شهادت امام ابوحنیفه – نحسبه کذالک و الله حسیبه-  در بخشی از دوران عباسیان که «مُلْكاً جَبْرِيَّاً» بر مسلمین تحمیل شد علاوه بر حاکمیت، در دورانهائی دادگاههای تفتیش عقاید از سوی حاکمیت جهت تحمیل عقاید معتزله و غیره بر مردم تشکیل می شد و هر فکر و فرقه ای هم به این بیماری حکومتی گرفتار شده است و بر خلاف دوران گذشته برای خودش «عَلَم شنگه» ای به پا کرده اند که همین الان هم داریم می بینیم.

ادامه خواندن طالبان کنونی و عدم تکفیر مرتدین و شبهه ی مرجئه بودن امام ابوحنیفه رحمه الله (۱۵)

طالبان کنونی و عدم تکفیر مرتدین و شبهه ی مرجئه بودن امام ابوحنیفه رحمه الله (۱۴)

«السُّنة» و «أَهْلُ السُّنَّةِ» بودن و «الجَمَاعَة» و «أَهْلُ الجَمَاعَة» بودن، احکام و وظایف (پاسخ به سوالات)

طالبان کنونی و عدم تکفیر مرتدین و شبهه ی مرجئه بودن امام ابوحنیفه رحمه الله (۱۴)

نکته و مورد دیگر به میزان ایمان بر می گردد که عده ای با عدم درک صحیح سخنان امام ابوحنیفه و زمان و مکان تاریخی که این سخنان در آن گفته شده است امام ابوحنیفه را به انحراف از منهج اهل سنت و اهل جماعت و لغزیدن به منهج مرجئه متهم می کنند.

 در زمان حجّاج، از ایرانیان تازه مسلمان که تحت عنوان موالی از آنها یاد می شد به اين بهانه که ایمان و اسلام آنها واقعی نيست و برای فرار از جزيه ایمان آورده‏اند جزيه گرفته مي‏شد؛ [۱] و حکمرانان اموی با همکاری دهگانان یا فئودالهای ایرانی که درصدد حفظ موقعیت اشرافی خود و جلوگیری از مسلمان شدن مردم بودند، همچنان از ایرانی هائی که اسلام آورده بودند جزیه می‌گرفتند و یکی از مهمترین اصلاحات عمر بن عبدالعزیز اموی برداشتن این مالیات سرانه بود که تا قبل از وی، زمامداران اموی وقت خراسان به زور از مردم ایران زمین می‌گرفتند،[۲]حتی زمانی که اشرس ‌بن‌ عبدالله حاکم اموی در خراسان در ابتدا می‌خواست مانند عمربن‌عبدالعزیز جزیه را از دوش تازه مسلمانان بردارد؛ مردم به این عمل روی‌خوش نشان دادند، اما فئودالهای ایرانی سغد و سایر مناطق که مسلمان شدن مردم را به ضرر خود می دیدند دست به توطئه زدند و این کار نیمه‌ تمام رها شد؛ بنابراین اشرس در نهایت، دستور داد جزیه را مثل سابق از تازه مسلمانان دریافت کنند.[۳]

بعد از اشرس، حاکم اموی خراسان، نصر بن سیار بود که امام طبری و ابن خلدون و دیگران می گویند یکی از اصلاحاتی که می خواست انجام دهد این بود: ازآنجایی‌که قبل از وی مثلاً بهرام سیس یکی از فئودالها و دهگانان ایرانی تنها در ماوراءالنهر از ۸۰هزار کافر ذمی مالیات دریافت نمی‌کرد و در مقابل از ۳۰هزار مسلمان، با وجود پذیرش اسلام، هنوز مالیات سرانه دریافت می‌کرد، [۴] نصر بن سیار جزیه (مالیات سرانه) را از نومسلمانان برداشت و مقرر کرد که جزیه فقط از غیرمسلمانان گرفته شود.[۵]

این تازه مسلمانهای ایران زمین، هم جزیه می دادند و هم از اسلام و ایمان خود محافظت می کردند و به بهانه های این سودجویان فاسد و ظالم اموی و فئودالهای ایرانی که نمی خواستند مردم مسلمان شوند گوش نمی دادند.

پس ایرانی هائی که در این دوران مسلمان می شدند از امتیازات خاصی برخوردار نمی‌شدند، آنان علاوه ‌بر پرداخت مالیات سرانه عنوان تحقیرآمیز جدیدی، یعنی «موالی» را نیز به دوش خود می‌کشیدند و تبدیل می شدند به مسلمان درجه دو؛ اما آن عده از ایرانی ها که الله دلشان را برای پذیرش حق باز کرده بود «شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ » (زمر/۲۲) و حق پذیر بودند تحت تمام شرایط تحقیر آمیز اطرافیان و حاکمیت و ظلم اقتصادی خانهای محلی و استاندارهای عرب هم که وجود داشت باز می خواستند اسلام بیاورند و مسلمان شوند و اسلام خود را حفظ کنند.

زمانی که نومسلمانان از پرداخت جزیه سرباز می‌زدند والیان خراسان آنان را مرتد می‌شمردند و به آنان حمله می کردند و آن‌ها را به وضع فجیعی می‌کشتند تا آنکه بازمانده ها دوباره پرداخت جزیه را قبول می‌کردند[۶] در اثر این تبعیض و اهانتها و ظلمهای اقتصادی که بر مردم تازه مسلمان می رفت مردم به هر کسی که مدعی از بین بردن این ظلم آشکار و بازگشت به عدالت اسلامی بود می پیوستند و سرنوشت خود را به دست هر کس و ناکسی می سپاردند و در هر قتال الفتنه و قیام مرجئه ها یا علوی ها جهت بیرون رفتن از این وضعیت و بحران اقتصادی[۷] و اجتماعی ناشی از ظلم و ستم مسئولین حکومتی و محلی امویان مشارکت می کردند. چنان‌که در شورش عبدالرحمن ‌بن ‌اشعث[۸] و شورش حارث ‌بن ‌ سُرَیج در سال ۱۱۶ق که به مدت ۱۲ سال طول کشید و مهمترین قیام این دوران بود بیشتر سربازان و خوراک جنگی آن‌ها از همین موالی بود. جالب است بدانید که جهم ‌بن ‌صفوان بلخی (سمرقندی) بنیانگذار مرجئه ی خالص و فرقه جهمیه کاتب حارث بود.

حارث ‌بن ‌ سُرَیج اعلام کرد باید، حکومتی ایجاد شود که با اهل ذمه بر اساس قوانین اهل ذمه برخورد کند و از مسلمین ایرانی و ترک و غیر عرب خراج نگیرد و آنان را در حقوق و رفتار با عرب‌ها یکسان بدانند و بر کسی ظلم نکند[۹]و از بین‌ برنده ی ظلم و مبتنی بر قرآن و سنت و رضایت اکثریت مردم خراسان باشد.[۱۰] حارث همچنین از مطالبات مردمان سمرقند که می‌خواستند حقوق‌شان با عرب‌ها برابر باشد جانب‌داری کرد و خواستار آن شد که جزیه جای خود را به زکات برحقی دهد که بر گردن همۀ مسلمانان است؛ به همین دلیل با آنکه زیدی ها[۱۱] و به دلایل مرجئه بودن امثال ثابت بن قُطْنه اَزْدی[۱۲] و یا اختلافات قبلیه ای میان عربها برخی از عربهای منطقه حارت را یاری دادند اما در ابتدای شروع قیام بیشترِ کمک‌هایی که به حارث می رسید از سرزمین‌های بلخ بزرگ مثل تخارستان پایین، جوزجان، فاریاب، طالقان و… بود.

ادامه خواندن طالبان کنونی و عدم تکفیر مرتدین و شبهه ی مرجئه بودن امام ابوحنیفه رحمه الله (۱۴)

طالبان کنونی و عدم تکفیر مرتدین و شبهه ی مرجئه بودن امام ابوحنیفه رحمه الله (۱۳)

«السُّنة» و «أَهْلُ السُّنَّةِ» بودن و «الجَمَاعَة» و «أَهْلُ الجَمَاعَة» بودن، احکام و وظایف (پاسخ به سوالات)

طالبان کنونی و عدم تکفیر مرتدین و شبهه ی مرجئه بودن امام ابوحنیفه رحمه الله (۱۳)

مورد دیگری که عده ای با استناد به آن به امام ابوحنیفه طعن می زنند و این سخن را دستاویزی برای متهم کردن او به مرجئه بودن می کنند این است که در فقه الاکبر آمده است که امام ابوحنیفه گفته: «ما امر عثمان و علی را به الله واگذار می کنیم».[۱] آیا این نگرش باعث مرجئه شدن امام ابوحنیفه می شود یا اینکه باید بگوئیم امام ابوحنیفه بر اساس این سخن الله تعالی عمل کرده است که به شکلی ثابت در دو آیه ی ۱۳۴ و ۱۴۱ سوره بقره تکرار شده است که می فرماید: تِلْکَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا کَسَبَتْ وَلَکُم مَّا کَسَبْتُمْ وَلاَ تُسْأَلُونَ عَمَّا کَانُوا یَعْمَلُونَ (بقره/۱۳۴و۱۴۱) ‏(به هر حال، جنگ و جدل درباره آنان چرا؟!) ایشان قومی بودند که مردند و سر خود گرفتند؛ آنچه به دست آوردند متعلّق به خودشان است، و آنچه شما به دست آورده‌اید، از آن شما است، و درباره آنچه می‌کرده‌اند از شما پرسیده نمی‌شود (و هیچ کس مسؤول اعمال دیگری نیست).‏  ما مسئول اعمال خودمان هستیم نه پدر و پدر بزرگمان حالا چه رسد به جرو بحث در مورد صدها روایت ضد و نقیض در مورد ابوبکر و عمر و عثمان و علی و غیره.

 امام ابوحنیفه می گویند این تکفیر کردنهای خوارج در مورد علی و عثمان و اهل جماعت آنها، متوقف شود و کار اینها که سالها قبل وفات کرده اند به الله واگذار شود و قیامت؛ چون محاکمه مردگان با این دلایل آشفته و انسانهای جاهل و مغرض و دور از عدالت و انصاف تنها هدر دادن انرژی مومنین و تولید تفرق بیشتر و ضربه زدن به جماعت و حرکت روبه جلو مومنین است؛ و با آنکه بر مومن و اهل بهشت بودن علی و عثمان اقرار دارد اما در مورد اختلافات پیش آمده در مورد آنها می گوید دخالت نکنیم و امر آنها را به الله واگذار کنیم.  

اگر امام ابوحنیفه را می بینیم که در زمینه ی محاکمه مردگان و بزرگان اصحاب توقف می کند اما بر اساس «وَلَکُم مَّا کَسَبْتُمْ» و فریضه ی امر به معروف و نهی از منکر در سطح حکومتی و با در نظر گرفتن شرایط و لوازم قیام و تغییر منکر حکومتی با دست، مومنین را به قیام و تغییر وضع موجود تشویق و تحریک می کند و می گوید: هر مردی از قریش که مردم را به کتاب و سنت و عمل به عدل فرا خواند، امامت او ثابت می‌گردد و بر دیگران همراهی با وی در «خروج» و قیام واجب می‌شود،[۲] و خودش هم در قیام زید بن علی رهبر شیعیان زیدی وقیام دیگر شیعیان به رهبری ابراهیم ابن عبدالله حسنی با فتوا و یا مال مشارکت می کند؛ و به دلیل همین حمایت از این انقلابات شیعیان هم زندانی می شود و در زندان توسط عباسیان با سم کشته می شود، بر این اساس است که هم خود شیعیان زیدی و هم عده ای دیگر او را شیعه زیدی می نامیدند؛[۳] همچنانکه امروزه اگر کسی بر اساس منهج اهل سنت و جماعت، در ایران، اهل جماعت شود و از دارالاسلام ایران در برابر کفاراصلی و مرتدین حمایت کند مخالفین او را شیعه جعفری می نامند و عده ای از شیعیان هم او را «تسنن دوازده امامی» می نامند و … یا اگر از زیدی های یمن در برابر آمریکا و ناتو حمایت کند او را زیدی می نامند و حتی عده ای همچنانکه صلاح الدین ایوبی را به دلیل حضور در حاکمیت شیعیان فاطمی تکفیر کرده اند اینجا هم دست به تکفیر می شوند.

به هر حال بدون در نظر گرفتن سرزنش سرزنش گران، همین دیدگاههای عدالت گرایانه و پویا و زنده و انقلابی و عملگرائی امام ابوحنیفه باعث شده بود کسانی چون وکیع و اوزاعی دیدگاههای او را مورد حمله قرار دهند و او را به «شمشیر گرایی» متهم کنند.[۴]

مساله ی دیگر تعریف امام ابوحنیفه از «ارجاء» و منظور او از«ارجاء» است. ابوحنيفه در العالم والمتعلم اصل ارجاء را از ملائکه می داند و می گوید: هنگامی که الله اسماء خودش را بر آنان عرضه کرد و به آنهـا دسـتور داد تا او را با این اسماء بخواننـد، ملائکـه از اینکـه دچار اشـتباه شـوند، درهراس بودند؛ پس در مقابل این فرموده الله توقف کردند و گفتند: ‏منزّهی تو، ما چیزی جز آنچه به ما آموخته‌ای نمی‌دانیم تو دانا و حکیمی، ‏«قَالُوا سُبْحَانَكَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا ۖ إِنَّكَ أَنتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ» (بقره/۳۲) بنابراین، نمی توان امر آنـان را بـدعت بـه حساب آورد.[۵]

ادامه خواندن طالبان کنونی و عدم تکفیر مرتدین و شبهه ی مرجئه بودن امام ابوحنیفه رحمه الله (۱۳)